بعضی از دوستی ها خیلی زود تمام می شوند، اما لحظه های خوبی که با هم داشته ایم هیچ وقت از قلب و ذهن ما پاک نمی شوند. نمی شود یک بغل گرم را در یک روز سرد برفی فراموش کرد. حتی اگر دوستمان آدم برفی ای باشد که فقط تا آخر زمستان تاب بیاورد. این قصه درباره ی دوستی، خاطره ها و دوست های عزیز ماست که با دور شدن از آن ها چیزی از بین نمی رود.
چه اتفاقی میافتاد اگر هرگز از عزیزانمان جدا نمیشدیم؟ تصور کنید دوستها همیشه کنار ما میماندند و به دلیل عوض شدن خانه، تغییر مدرسه یا اتفاقات دیگر از ما دور نمیشدند. راستش اگر افرادی که به آنها دلبسته هستیم هیچوقت ما را ترک نمیکردند، دنیا بهشت میشد! ولی جدایی هم مثل شادی، بخشی از دوستی است و کتاب یک بغل گرم برفی داستانیست که به همین موضوع میپردازد. مسعود ملک یاری در داستان پیشرو ماجرای دختری به اسم مالی را روایت میکند که یک آدمبرفی به نام جاناتان ساخته و با او دوستی لذتبخشی دارد. آنها تمام فصل زمستان را کنار هم میگذرانند تا اینکه با رسیدن بهار، برفها شروع به آب شدن میکنند. مالی و جاناتان همدیگر را خیلی دوست دارند ولی حالا چارهای جز خداحافظی برایشان نمانده.
کتاب یک بغل گرم برفی دربارهی رفاقت و خاطرات خوبی است که دوری دوستان را برایمان دشوار میسازند. نویسنده میکوشد به کودکان نشان دهد که شاید آدمها گاهی از یکدیگر دور میشوند اما یاد دوستیهای ناب هرگز از بین نمیرود. البته قصهی مالی و جاناتان را میتوان به هر نوع ازدستدادنی تعمیم داد. تجارب تلخی مثل مرگ، نقلمکان به محیطی جدید یا تغییر شکل رابطه با عزیزان به دلایلی مانند بیماری نیز ممکن است کودک را با اضطراب جدایی مواجه سازند و این نقطهای است که بزرگسالان باید مستقیماً وارد عمل شوند.
این قصه به گروه سنی 3 تا 7 سال کمک میکند از جداییها عبور کنند و ضمن احترام به غم خود، راه حرکت به سمت آینده را هموار بسازند. کودکان به اطمینان از جانب والدین یا بزرگسالان حامی نیاز دارند تا متوجه شوند از دست دادن یک عزیز یا دوست، به معنای محروم شدن از همهی ارتباطات خوشایند دنیا نیست و میتوان بدون درهمشکستن، فراق عزیزان را تاب آورد.
منبع : سایت کتابراه ( http://www.ketabrah.ir )