ماجرای داستان در بازار اتفاق می افتد. در بازار، بزی آش شله قلمکار می فروخت. کنار دُکان بزی، درختی بود که صبح تا شب غرغر می کرد. هنگامی که بزی گوشت کوبش را به تغار می کوبید؛ هنگامی که دنبه اش را آب می کرد یا اهل بازار جلوی دکان بزی صف می کشیدند، درخت مرتب غرغر می کرد. اما یک شب بزی هرچه منتظر ماند، صدای غرغر درخت را نشنید. با اینکه تمام اهل بازار از نشنیدن صدای غرغر درخت خوش حال بودند، اما بزی نگران شد. بزی رو به درخت کرد و احوال او را پرسید؛ اما درخت هیچ چیز نگفت. هنگامی که بزی از او خواست تا چیزی بگوید، درخت با ناراحتی به او گفت که به او کاری نداشته باشد و پی کار خودش برود. بزی کمی فکر کرد، دستش را به تنۀ درخت کشید و از درخت پرسید که آیا کسی تا به حال به او گفته است خیلی بلند، محکم و قشنگ است؟ درخت به او جواب منفی داد. بزی باز هم پرسید که آیا کسی تا به حال با تو حرف زده است؟ درخت باز هم جواب منفی داد؛ اما این بار شروع به گریه کردن کرد. بزی به او گفت گریه نکند تا باز گردد. بزی یک درخت خشک پیدا کرد و آن را نزد گربۀ نجار برد و از او خواست برایش دو تا نیمکت محکم بسازد. نجار چنین کرد. هنگامی که اهل بازار به دکان بزی آمدند؛ زیر درختِ غرغرو دو نیمکت دیدند و روی آن نشستند و آش خوردند. یکی از نیمکت تعریف کرد، یکی از سایۀ خنک، دیگری از بلندی و قشنگی درخت. درخت تنها با شنیدن این حرف ها خوش حال شد و خندید. برگ هایش را خش خش تکان داد و گفت چه روز خوبی. بزی خندید و برای درخت دست تکان داد.
کتاب «این همه تلق و ملق» داستان یک دوستی است با درونمایه روانشناسی و عاطفی. درختی تنهاست. کسی با او حرف نمی زند. از بلندی و محکمی و سایه خنک او تعریف نمی کند. کسی به او اهمیت نمی دهد در عوض همه به بز و آش خوشمزه او توجه دارند.
نویسنده با شگردی تازه و نو، موضوع نیاز افراد را به دوستی و مورد توجه بودن بیان می کند. فضای داستان یک فضای سنتی – قدیمی ایرانی است. زبان داستان آهنگین و شعر گونه است با واژه های عامیانه صمیمی که در خور گروه سنی است و از آن لذت می برد. تصاویر زیبا، زنده و پویا هستند و فضای سنتی داستان را حفظ کرده اند. داستان قابلیت می توان آن را به صورت نمایش خلاق در کلاس اجرا کرد.
قصه دو زبانه «این همه تلق و ملق» به مهمترین اصول حیاتی بشر اشاره دارد «نیاز به دیده شدن»، «نیاز به شنیده شدن»، «نیاز به تحسین و تایید»، در محلی که هرکس سرش به کار خود گرم است تنها موجود غرغرو کسی است که پایش به خاک اسیر است نه حرکتی دارد و نه تغییری میچشد. تنها تغییرها صدا گوشتکوب ته تغار است و بوی چرب دنبه و رفت و امد اهالی برای خرید آش. او هیچ نقشی در این آمد و رفت ندارد با آن قد رعنا و تنه محکم و سبزی و زیبایی هیچ زبان تحسینگری نمیبیندش، کشفش نمیکند، قربان صدقهاش نمیرود. غم نادیدنی بودن را فریاد میزند و نارضایتی از در حاشیه بودن را غرغر میکند.
وقتی بز دانای شله قلمکار ما برایش آشی میپزد تا اهالی محل را بکشاند به دنیای کشف ناشده درخت؛ کمک میکند تا خورشید برایش جور دیگری بتابد و تولدی دوباره پیدا کند و همه اعصاب خوردکنیهای دیروز میشود زیبایی فردای زندگی او.
این قصه بدون هیچ پیام مستقیم و نصیحتگونهای یادمان میآورد ما مسئول همدیگریم. به غرغرهای هم عادت نکنیم. سکوت و یاس و افسردگی اطرافیان را ببینیم و در برابرش مسئول باشیم. سرمان به کار خودمان و دوزار ده شاهی درآمدمان نباشد. وقتی حال همسایهمان خوب باشد چراغ خانهاش روشن باشد و لبش به لبخند باز شود حال ما هم خوبتر میشود. گفتگوها این حکایت بسیار کوتاه و موجز است اما پتانسیل خوبی برای توقف و گفتگو انگیزشی با بچهها و تحلیل مساله و ارائه راهحل دارد. نمره من به محتوا و جملات و گنجینه لغات و ضرب آهنگ قصه پنج از پنج است. اما تصویرپردازی میتوانست بهتر باشد و رمزآلودتر.
رکن اساسی داستان این همه تلق و ملق ادراک تفکر مراقبتی در دل زندگی اجتماعی است. پرسیدن و بیتفاوت نبودن. با کمترین هزینههای اشتراکی به حال خوب جمعی رسیدن، همدیگر را دیدن و شنیدن، چیزی که جامعه امروز ایران به شدت تشنه آن است.
📑 برگرفته از سایت کتابک ( https://ketabak.org )
🔶 پرسشهای داستان را از کودک بپرسید :
برای پرورش تفکر تحلیلی کودک خود از طریق این داستان. شما میتوانید بعد از اینکه داستان” این همه تلق و ملق” را خواندید، پرسشهای زیر را برای او مطرح کنید و اجازه دهید به راحتی نظر دهد. به ویژه از طریق دو پرسش آخر از او درخواست کنید که خود را جای شخصیت اصلی داستان قرار دهد. در این راه، او را راهنمایی کنید تا بهشیوۀ خودش مشکل درخت را حل کند و یا اگر تجربه های مشابهای داشته است، شرح دهد.
❓ در داستان این همه تلق و ملق، کدام شخصیت مدام غرغر میکرد؟ چرا؟
❓ هنگامی که درخت دیگر غرغر نکرد، شخصیتهای داستان چه واکنشی داشتند؟ کدام شخصیت مانند بقیه رفتار نکرد؟ چرا؟
❓ بُزی وقتی دید درخت خیلی تنهاست، چه راهحلی به ذهنش رسید؟
❓ اگر شما جای بُزی بودید، چه میکردید؟ چه راه حلی به نظر شما می رسید؟
❓ تاکنون شده دوستان یا اطرافیانتان مانند درخت رفتار کنند؟ در این صورت رفتار شما با آنها چگونه بوده است؟ آیا رفتار شما به بهبود وضعیت آنها کمک کرده است؟
📌 منبع : داستان این همه تلق و ملق