روزی روزگاری سه خواهر زشت با یکدیگر زندگی میکردند و هرگز نمیخندیدند و همهی مردم از آنها وحشت داشتند. یک روز آنها دو بچه را دیدند که دست در دست هم خندهکنان بدون ترس و آهسته از نزدیکی خانه میگذشتند. آنها بچهها را دزدیدند و علت شادیشان را جویا شدند. رفتار بچهها بسیار صمیمانه بود. بچهها پس از خوردن عصرانه گفتند که باید به خانه بازگردند و سپس اجازه خواستند که فردا نیز به دیدار خواهرها بیایند. بچهها رفتند و خواهرها نیز برای خرید لباسهای رنگی به شهر رفتند تا بچهها دیگر با دیدن آنها وحشت نکنند. در راه آنها با یادآوری رفتار بچهها و تحت تاثیر آنها به خنده افتادند و آنقدر خندیدند که هزار تکه شدند. اما چون آنها جادوگر واقعی بودند، تکههایشان دوباره به هم چسبیده، اما نه مثل روز اول، بلکه دو طرف دهانشان کمی به سوی گونههایشان کشیده شد و از آن پس همیشه خندان بودند.
سه جادوگر
دانلود فایل طرح درس برای این کتاب
خلاصه کتاب
دسته بندی کتاب
مشخصات کتاب
دانلود فایل طرح درس کتاب
نظرات