کتاب از یک افسانه کهن برگرفته شده،حکایت ببر جوان مغروری است که پدرش قبل از مرگ به او وصیت می کند که از انسان بر حذر باشد که او قویترین موجود دنیاست.
اما ببر جوان این توصیه پدر را قبول نمی کند و به دنبال یافتن انسان سفر می کند و در راه با حیوانات مختلفی نظیر گاو میش و شتر و… مواجه می شود و درباره انسان و قدرتهایش نظیر صدای مهیب و زور بازو و چنگال و پوست سفت و … می پرسد و با جوابهایی مواجه می شود که باعث می شود به گفته پدرش شک کند، چرا که در می یابد انسان موجودی است که چندان بزرگ نیست، چنگالی ندارد، زور زیادی ندارد، پوست نرمی دارد و…و در ادامه سفر ناگهان با پیرمرد خارکنی مواجه می شود و وقتی متوجه می شود که او انسان است قصد خوردن او را می کند که…
داستان پیامهای جالبی برای کودک دارد، پیامهایی نظیر:
✅ گوش کردن به حرف بزرگترها
✅ پرهیز از غرور
✅ گوش زد کردن اهمیت به کار گرفتن عقل و اینکه عقل مهمترین عامل برتری انسان بر سایر موجودات است و…