در کتاب « یک روز بد برای فرانکلین » بهترین دوست فرانکلین، سمور آبی، از آنجا رفته است و فرانکلین بسیار ناراحت است برای همین از صبح بیحوصله و عصبانی است. پیشنهاد صبحانه خوشمزه مادر را رد میکند، لیوان دوستداشتنیاش را میشکند، اسباببازیهایش را پیدا نمیکند. بیرون رفتن با دوستانش هم حال او را بهتر نمیکند. انگار امروز هیچ چیز خوب پیش نمیرود. یخ روی آبگیر نازک شده و اسکیتبازی ممنوع است. سورتمهشان هم فقط نیمی از شیب را پایین میآید و مجبور میشوند بقیه راه را پیاده برگردنند و حسابی سردشان میشود. فرانکلین به خانه برمیگردد و با لگد برجی را که با سمور آبی ساخته بود، خراب میکند و سرانجام گریه را سر میدهد و دلیل ناراحتیش را به پدر میگوید. پدر به او نشان میدهد که ناراحتیاش را میفهمد. او را بغل میکند و اجازه میدهد تا آرام شود و بعد به او یاد میدهد که چگونه میتواند هنوز هم با سمورآبی دوست باشد.
یک روز بد برای فرانکلین
دانلود فایل طرح درس برای این کتاب
خلاصه کتاب
دسته بندی کتاب
مشخصات کتاب
عنوان کتاب
یک روز بد برای فرانکلین
عنوان انگلیسی کتاب
Franklin's bad day
مترجم
تصویرگر
ناشر
تعداد صفحات
28
سال نشر
1,399
دانلود فایل طرح درس کتاب
نظرات