«نه، نمی خواهم!» قصهی سوم از مجموعه قصههای موش کوچولو است.
در این داستان مامان موشی میخواهد آش سه گردو بپزد. موش کوچولو هم از مامان موشی میخواهد که اجازه بدهد او هم غذا بپزد. بنابراین هر دو مشغول جمعکردن چوب برای درستکردن آتش میشوند. مامان موشی به موش کوچولو گفت: من میروم تا گردو بیارم تو دیگر بزرگ شدهای به آتش دست نزن تا من بیایم.
موش کوچولو اولین بار بود که آتش را از نزدیک میدید و به حرکت و رنگ و صدای آتش خیره شده بود. موش کوچولو از لباسهای رنگین آتش خیلی خوشش آمده بود و تصمیم گرفت به آتنش نزدیک شود و به لباساش دست بزند که ناگهان دماغش داغ شد و از ترس به عقب پرید و داخل کاسه قایم شد. در همین هنگام پروانهای رقصکنان به سمت آتش پرواز میکرد که موش کوچولو گفت: برو کنار الان می سوزی. پروانه هم کمی بالش داغ شد و رفت کنار کوش کوچولو در کاسه. موش کوچولو و پروانه در کاسه منتظر آمدن مادر بودند.
به نظر شما وقتی مامان موش کوچولو آمد به موش کوچولو چه گفت؟
نه، نمی خواهم! مجموعه قصههای موش کوچولو
خلاصه کتاب
دسته بندی کتاب
مشخصات کتاب
عنوان کتاب
نه، نمی خواهم! مجموعه قصههای موش کوچولو
تصویرگر
نظرات