• روستای سرآسیاب لنده

  • خانم طاهره صالحی

 

داستان خیالی حیوانات عجیب و غریب جنگل

تخیل

امروز در روستای سرآسیاب لنده با بچه ها داستان های تخیلی را ساختیم.ماجراهایی که تصور می کنیم اما در واقعیت هرگز اتفاق نمی افتد. به بچه ها گفتم فکر کنید در یک جنگل هستید که حیوانات مختلف در این جنگل زندگی میکنند.حیوانات این جنگل حوصله شان سر رفته  و همگی نزد خدا می روند و درخواست های جدیدی دارند.هر حیوان از هر عضوی از بدنش یا ویژگی اش مثل مو،راه رفتن، پا، رنگ و…بدش می آمد از خدا می خواهد که آن را تغییر دهد و مال هر حیوانی را که دوست دارد و او را خوشحال می کند بگیرد. مثلا گرگ دوست دارد بهتر بشنود و گوش های فیل را درخواست می کند.

بعد از مدتی حیوانات جنگل خسته شدند،با عضوهای جدیدی که درخواست کرده بودند به مشکل برخوردند.تعدادی از آنها کارهایی که قبلا آن را انجام میدادند الان نمی توانند انجام بدهند.برای همین بچه ها از زبان همان حیوانات که تغییر عضو داده بودند داستانی نوشتند و گفتند که چه اتفاق هایی برایشان افتاده و چه شد که نتوانستند از عضو جدید استفاده کنند.بچه ها در کنار داستان هایشان نقاشی موجودات با اعضای عجیب و غریب را نیز کشیدند. هدف از این فعالیت ایجاد خلاقیت ادبی، زبانی، تخیلی میشود.

همچنین باعث می شود ذهن بچه ها ساختارشکن و انعطاف پذیر شود. قدرت تخیل را در آنها افزایش می دهد.علاوه بر اهدافی که گفته شد این فعالیت باعث می شود که بچه ها متوجه شوند که هر چیزی برای هدف خاصی آفریده شده است،و بعضی چیزها برای یک حیوان یا انسان شاید از نظر ما بد باشه اما کار خالقی داناست.

متن زیر قسمتی از داستانی است که هستی مسروری یکی از کودکان روستای سرآسیاب لنده در مورد فیلی که میخواست دماغ سگ را داشته باشد،نوشته است :

فیل از خرطومش خوشش نمی آمد و پیش خدا رفت تا دماغ سگ را به او بدهد.اما بعد از چند روز پشیمان شد چون نمی توانست میوه های روی درخت را بچیند، نمی توانست آب بخورد و نمی توانست حمام کند.بعد به پیش خدا رفت و گفت خدای مهربان خرطومم را به من پس بده چون نمیتوانم حمام کنم،نمی توانم میوه های روی درخت را بخورم و نمی توانم آب بخورم.