• بی منجگان
  • لیلا ایزدپناه

 

طبیعت کودک رهایی او است!

امروز تعدادی از بچه ها وقتی وارد کلاس شدند رفتار های متفاوتی با من داشتند. من را بغل می کردند و فهمیدم علاقه ی خاصی به من درست کردند. در حقیقت خودم هم همینطور هستم و انگار بودن با بچه ها جزئی از وجودم شده است. بودن در کنار آن ها حالم را خوب می کند.

وقتی می خواستم اولین فعالیت را شروع کنم، فاطمه مارژ از من خواست ماژیک را به او بدهم و خودش روی تخته بنویسد.

 

9aa840b4 2df1 42d5 a93f c5c123d0621a کودکان چگونه با طبیعت ارتباط برقرار می کنند؟

 

🌞 فعالیت اول: شبکه ی واژگان: یک کلمه انتخاب کنید و کلمه های مرتبط با آن را بنویسید.

🌞 فعالیت دوم: یک راه حل پیدا کنید! مار در یک جلسه ی مهم سخنرانی کرده است، حرفی زد که شنونده گان عصبانی شده اند و با چوب و چماق به دنبال او هستند.  راه حل شما برای اینکه مشکل بدون دعوا حل شود، چیست؟

✅ فعالیت ها را نوشتند و بعد از خواندن از آن ها عکس گرفتم. صدای بچه ها را ضبط گرفتم.

💡 بعد از انجام فعالیت ها، با هدف اینکه همه چیز را در طبیعت ببینند، لمس کنند و از آن ها بپرسم چه چیزی را در طبیعت شبیه خودشان می بینند؛ راهی طبیعت شدیم.

🌳 با بچه ها از روی تخته سنگ ها گذشتیم و به رود خانه رسیدیم. بچه ها به داخل آب رودخانه رفتند و با دست شان سردی آب را حس می کردند. از آن ها پرسیدم چه چیزی را احساس می کنید؟ گفتند: سردی آب را حس می کنیم و صدای حرکت آب را می شنویم. در ادامه با کاغذ قایق درست کردند به داخل آب انداختند و رفتنش را تماشا می کردند.

aa4d10d2 0efb 405c a24c 2c019868dd93 کودکان چگونه با طبیعت ارتباط برقرار می کنند؟

 

🌳 کمی بعد با شن و ماسه های کنار رود خانه سرگرم بازی شدند و شکلک درست می کردند. امیر حسین، فاطیما و آیدین که پنج ساله بودند با بازی کردن ماسه های کنار رود خانه برای خودشان لذت می بردند. فاطمه که روی خواهر کوچکش فاطیما حساس بود، نمی گذاشت فاطیما خودش را کثیف کند. به او گفتم: اجازه دهد فاطیما با دستانش نرمی این ماسه ها را احساس کند و از طبیعت لذت ببرد. بعدا می توانی در خانه لباسش را عوض کنی چون از این موقعیت ها برای او کم پیش می آید.

 

fb6fba20 c72b 4cab 83a2 69f01eac1cbd کودکان چگونه با طبیعت ارتباط برقرار می کنند؟046fb1f4 5ab1 4cd0 b73e a1e923b447df کودکان چگونه با طبیعت ارتباط برقرار می کنند؟

 

🌳 امیر حسین چنان غلت می خورد انگار اوج شادیش بود. من با دیدن این صحنه ها حس کردم که بچه ها برای لمس طبیعت و بازی کردن، چقدر نیازمند آزادی اند. خیلی از والدین برای اینکه بچه هایشان کثیف نشوند، اجازه ی بازی به آن ها نمی دهند و در محیط خانه اسیرشان می کنند. من امروز شادی بچه ها را از نزدیک احساس کردم.

 

 4a356442 9d62 4c2d 9711 a5dea37c7f08 کودکان چگونه با طبیعت ارتباط برقرار می کنند؟

 

🌳 برای خوردن آب به چشمه ای که در نزدیکی ما بود، رفتیم ولی بچه های کوچک نا خواسته آبش را گل آلود کردند. بچه ها یک خرچنگ آن جا دیدند و یکی از بچه ها با چند تا سنگ ریزه به او زد. وقتی که خرچنگ زیر گل و لای ها رفت، فکر کردیم مرده است.

🌳 بقیه ی بچه ها به او اعتراض کردند و گفتند: چیکار حیوان بی آزار داشتی؟ بیشتر از همه آیدین و فاطیما که کوچک تر از همه بودند برایش ناراحت شده بودند. همه ی بچه ها برایش ناراحت بودند که یکدفعه خرچنگ از زیر گل و لای ها بیرون آمد و همه خوشحال شدند.

🌳 آیدین به خرچنگ آب ریخت تا تمیز شود. خرچنگ چشمانش باز شد و با سرعت به زیر آب رفت. بچه ها حسابی خوشحال شدند و من هم گفتم: خرچنگ دیگر مشکلی ندارد و می تواند به زندگی ادامه دهد، حالا بیایید و برویم.

🌳 در راه بازگشت به خانه ناگهان چشم هایمان به تعداد زیادی قارچ افتاد و همه ی بچه ها برای چیدن قارچ ها به سمت آن ها دویدند. همچنین یک پرنده ی شکاری که با سرعت ماهی از رود خانه می گرفت، را دیدیم. ما به این پرنده ها، پرنده ی ماهی گیر می گوییم. یک پرنده ی بزرگ از بالای رود خانه گذشت که فکر کنم مرغابی بود.

🌳 بچه ها از بودن در طبیعت خیلی لذت بردند. در راه خانه از بچه ها پرسیدم، چه چیزی را در طبیعت شبیه خودتان دیدید؟و چرا احساس می کنید شبیه خودتان بوده است؟

💡 (هدف: مشاهده گری خلاق و پرورش ذهن سیال)

🌳 بعضی از بچه ها درست متوجه سؤال نشدند و برای درک سؤال نظر خودم را برای بچه ها بازگو کردم: احساس می کنم زمین شبیه من بود. چون زمین تکیه گاهی برای درخت، سنگ، رودخانه و هرچیزی که وجود دارد، هست. زمین به همه ی این چیزها کمک می کند تا وجود داشته باشند و من هم دوست دارم به همه کمک کنم و تکیه گاه همه ی آدم ها و چیزهایی که نیاز به کمک دارند، باشم.

✅ آیدا که خرچنگ را زده بود گفت: شبیه خرچنگ چون آدم را گاز می گیرد برای همین می خواستم او را از خودم دور کنم. آیدا اخلاق و زبان تندی دارد و می گوید دوست دارم کسی را که اذیتم می کند، کتک بزنم؛ خرچنگ را اگر پا بگذاری رویش گاز می گیرد پس خرچنگ را شبیه خودش می دانست.

✅ فاطیما کوچولو هم گفت: خرچنگ، چون شبیه خودم کوچولو و بی زبان بود.

هرکس چیزی می گفت و نظرات مختلفی داشتند برای همین صدای آن ها را ضبط کردم.

🌳 همه ی بچه ها خیلی خسته و تشنه شدند. خانه ی ما نزدیک تر از بقیه ی خانه ها بود همراه بچه ها به خانه ی ما رفتیم و به آن ها آب دادم تا خوردند. مدتی استراحت کردند و به خانه های خودشان رفتند.