- سر آسیاب لنده
- طاهره صالحی
هنر دست بچه های قصه خوان
به دلیل اینکه در چند مدرسه و روستای لنده (شهرک سرآسیاب، مدرسه ی امام خمینی، مدرسه ی شهدا، مدرسه ی سیمین دانشور و مدرسه ی انقلاب) دو کتاب به طور مشترک خواندم و فعالیت هایی که با بچه ها انجام دادیم هم مشترک بودند؛ به همین دلیل چند جلسه از کلاس ها را با هم به صورت ادغام نوشته ام.
فعالیت های مشترک:
🟢 خلاصه گویی کتاب داستان:
🌼هفته ی گذشته برای مدرسه سیمین دانشور و مدرسه انقلاب، کتاب “به دیوارها بخند“ را خوندم. از بچه ها سوال پرسیدم چه کسی می تواند خلاصه ای از کتاب را توضیح بدهد؟ چندتا از بچه ها را پای تابلو آوردم و خلاصه ای از کتاب را تعریف کردند.
🌳 دعاهای کودکان:
ابتدا از بچه ها خواستم که خلاصه ی کتاب را بگویند و بعد از آن ها خواستم که فکر کنند زبان همه ی حیوانات را می فهمند سپس بنویسند که سایر حیوانات مثل زنبور،مورچه، و غیره چه دعاهایی دارند. متأسفانه تخیل بچه ها خیلی پایین است.
برای پایه های بالاتر مثل ششم و پنجم کتاب “دعای موش کوچولو” را خواندم. طبق معمول، بچه ها از آرزوهایشان گفتند، از دعاهایی که مستجاب شده و نشده است.
یکی گفت: خیلی دعا می کردم کلاس کشتی بروم و کشتی گرفتن را یاد بگیرم؛ که به آرزوم رسیدم.
یکی گفت: آرزو کردم خواهرم بچه دار شود و شد.
بعضی ها هم که گفتند هیچ کدام از دعاهایمان هنوز مستجاب نشده است.
از دلتنگی هایشان گفتند و این که در آن موقعیت چه کارهایی می کنند. گفتند وقتی دلتنگ می شویم، پیش دوستان مان می رویم و بازی می کنیم تا بتوانیم خودمان را سرگرم کنیم.
دعای یکی از پسرهای کلاس پنجم برای خودش و دوستانش یک چیز بود. با وجود اینکه پسر پر شر و شوری بود و اصلا به او نمی آمد، اما دعا و حرفش به دلم نشست. وقتی گفتم دعات چیست؟ گفت: دعا می کنم “رضا توی درس هاش بهتر شود”. رضا پسر آرام و مؤدب اما به شدت خجالتی بود و همکلاسی امیرطه همین پسری که برای او دعا کرد، است. رابطه ی صمیمی ای با هم نداشتند اما امیر طه دلش می خواست درس او بهتر شود.
🟢 اجرای نمایش:
🦋 درست کردن ماسک موش کوچولو:
گروهی از بچه ها که روز قبل نبودند، به خواندن کتاب مشغول شدند و کاربرگ های آن را نوشتند. برای چندتا از بچه هایی که کلاس پنجم و پایین تر بودند توضیح دادم که می خواهیم نمایش کتاب را اجرا کنیم. از همه خواستم که دور هم نشسته و ماسک موش را درست کنند.
چون بچه های تازه وارد و کوچک در کلاس دارم از بچه های با تجربه خواستم که آن ها را راهنمایی کنند. به همین دلیل پیش هم نشستند و با هم فکری مشغول به کشیدن نقاشی و ماسک درست کردن، شدند. در پایان بچه ها نمایش موش کوچولو را اجرا کردند.
یک نمایش فی البداهه به کارگردانی ام البنین هم اجرا کردند. نمایشی با موضوع ضرب المثل محلی “از روزی که تیله کردم، چی پر جیلَم نکردم” یعنی از وقتی جوجه درست کردم، نتونستم درست و حسابی غذا بخورم.
🌳 یک سؤال از موش خال خالی بپرس!
برای این مدرسه کتاب “دعای موش کوچولو” را جلسه ی گذشته خوانده بودم و از بچه ها خواستم نمایش کتاب را اجرا کنند. از بچه های پایه های بالاتر یکی را انتخاب کردم و از او خواستم پای تابلو برود و نقش موش خال خالی را اجرا کند. بعد بقیه ی بچه ها از او سوال بپرسند: مثلا چرا تنها است؟ برای اینکه تنها نباشد باید چه کار کند؟ چرا او حواسش به اطراف نبود وغیره.
🌼 درک قصه با نمایش و درگیر کردن زبان بدن:
دوتا دوتا بچه ها را پای تابلو می آوردم و برایشان توضیح می دادم که نمایش را چگونه اجرا کنند. نمایشی که همراه با “پرسش و پاسخ” باشد. بچه های این 2 مدرسه امسال تفکیک شدند و مدیران هر دو مدرسه به من تاکید کردند که فارسی حرف زدن را یادشان بدهم و روی اعتماد بنفس آن ها کار کنم.
بچه هایی که پای تابلو می آمدند به شدت خجالتی بودند و تمام سعی خودم را می کردم که راحت باشند. حتی از آن ها به جزء دو-سه نفر، عکس و فیلم نگرفتم. نمایش شان به این شکل بود که یک نفر از آن ها به عنوان یکی از اهالی روستا است و او همیشه عصبانی، بداخلاق و در حال دعوا کردن است.
یکی دیگر از بچه ها، به عنوان یک فرد غریبه و مهربان وارد این روستا می شود و با دیوار بلند میان روستاها روبرو می شود (اگر چه منظور از دیوار بلند همان کینه و نفرت درون قلب آدم ها بود). او شروع به پرسیدن سؤال از این فرد روستایی می کند که چرا دیوار وجود دارد؟ چرا عصبانی است؟ چرا نمی خندند؟ و.غیره. با وجود اینکه به آن ها خیلی خوش گذشت اما روحیه ی پرسشگری بچه ها متاسفانه پایین است. انگار سوال پرسیدن بلد نبودند که لازم است بگویم به خاطر حضورشان در جو قبلی است.
🟢 بازی با واژگان:
🌼 چگونه با املاء گرفتن دوست شویم؟
با پایه های سوم، بازی با واژگان انجام دادم. به این شکل که ابتدا برای آن ها توضیح دادم که کلمه و حرف چیست. متأسفانه خیلی از بچه ها توی درس خواندن ضعیف هستند. بعد کلمات سه حرفی و کلمات نقطه دار را برایشان توضیح دادم. بعد ازآن ها می خواستم که مثلا کلمات سه حرفی بدون نقطه، سه حرفی یک نقطه ای، سه حرفی دونقطه ای و غیره بنویسند. بعد برای اینکه با کلمات متفاوت آشنا شوند و دایره ی واژگان آن ها بالا برود؛ از آنها می خواستم که کلمات را بلند بخوانند.
🌳 بگرد و نقطه دار ها را پیدا کن!
پایه ی دوم، معلم شان گفت املاء دارند. به جای اینکه از کلمات حفظی و ذهنی املاء بگیرم، از آن ها خواستم صفحه ی درس خودشان را باز کنند. ابتدا از خط اول تا آخر شروع کنند کلمه های بی نقطه، بعد کلمه های دونقطه ای، سه نقطه ای والی آخر را پیدا کنند و بنویسند. به این شکل با کل کلمات و املاء آن ها آشنا شدند و به نظر خودم استرس املاء را هم نداشتند.
🟢 پوستر های تبلیغاتی دعوت به قصه خوانی:
🦋 دعوت نامه ی رسمی:
خیلی از بچه ها هستند که از این کلاس خبر ندارند و از یادگیری و خوشی ها محروم هستند. به مناسبت هفته ی کتاب و کتابخوانی بچه های بزرگ تر را مأمور کردم تا برای دعوت از سایر دوستانشان پوستر تبلیغاتی درست کنند.
با هم نشستیم و هم فکری کردیم که ابتدا صفحات سفید را تزئین کنیم؛ بعد داخل آن ها متن موردنظر را بنویسیم و بچه ها را دعوت کنیم که به کلاس قصه خوانی بیایند. همینطور روز یکشنبه توسط خود بچه ها، با اجازه ی معلمشان در برد مدرسه بچسپانند تا دانش آموزان ببینند و به کلاس بیایند.
🌼 پوستر تبلیغاتی دست ساز کودکان:
از پایه ششم دخترانه خواستم که پوستر تبلیغاتی دعوت از دوستانشان را درست کنند. اول اینکه معلم شان گفته بود در کارهای خلاقانه ضعیف هستند، دوم اینکه دختر بودند و روحیه ی دخترها برای کارهای تزئینی بهتر بود.
برای آن ها توضیح دادم که شماها باید پوستر و بروشورهای مختلف در موقعیت های متفاوت درست کنید و حالا می خواهیم یک پوستر تبلیغاتی یا دعوت از بچه ها را در جوی آرام و شاد درست کنیم. چندتا نشریه ی دیواری در کلاس آن ها نصب شده بود و از دخترها خواستم که با دقت به نشریه ها نگاه کنند تا ببینند چطور می خواهیم حاشیه های صفحه ها را زیبا کنیم به طوری که بچه ها جذب کلاس ما بشوند.
🌳 دوست من کتاب بخوان:
پوسترهایی را که بچه ها روزهای قبل در کلاس روستا درست کرده بودند، حالا همه را با اجازه ی مدیر مدرسه به دیوارها و در کلاس ها زدند. به مناسبت هفته ی کتاب و کتابخوانی، همه ی دوستان خودشان را دعوت کردند تا به کلاس قصه خوانی روستا بیایند و پیشرفت کنند.
ثبت ديدگاه