• بی منجگان
  • لیلا ایزدپناه

 

بنویس و نمایش اجرا کن

امروز دو الی سه نفر از بچه ها که جلسه ی قبل نیامده بودند، گفتند می خواهیم کتاب قصه های جدید را بخوانیم. به آن ها گفتم کتاب ها را به خانه ببرید و بخوانید؛ ولی بچه ها اصرار کردند که همین جا بهتر است. کتاب ها را خواندند ، کار برگ ها را پر کردند و به من تحویل دادند.

تعدادی از بچه ها علاقه ی زیادی به این کلاس دارند و می بینم توانایی هایی را که دارند در این کلاس به کار می برند. برایم لذت بخش است دیدن اینکه گاهی کارهایی که از بچه ها می خواهم و آن ها سعی می کنند کارها را به نحو احسن انجام دهند. با وجود این بچه ها دلگرم می شوم حتی اگر فقط چند نفر از آن ها تحت تأثیر قرار بگیرند و اگر حدود ده دانش آموز خلاق داشته باشم همین برایم کافیست.

❓ از بچه ها پرسیدم که بنظرتان چه چیزی غیره ممکن است؟ آن را نقاشی کنید. بچه ها چیز های جالبی گفتند و نقاشی های قشنگی هم کشیدند که با دیدن نقاشی هایشان واقعا لذت بردم.

🟢 دنیا برازنده گفت: مترسک حرف میزند، خانه برعکس شده و روی نوک بام شیروانی اش قرار گرفته است، در تابستان برف می بارد و درخت پرتقال چند نوع میوه می دهد.

🟢 آرمیتا گفت: درخت از آسمان می بارد، حیوان شیر درآسمان پرواز می کند.

🟢 یسنا گفت: خورشید روی زمین آمده است، خانه پرواز می کند، مار پرواز می کند.

🟢 فاطمه گفت: درخت در آسمان قرار گرفته است.

🟢 آیدا گفت: دمپایی پرواز می کند.

🟢 هانیتا گفت: شب و روز باهم ترکیب شده اند.

❓ در مرحله ی بعد به بچه ها گفتم: بهترین دوست شما باهاتون قهر کرده است و مقصر هم خودش است! چه اتفاقی باید بیوفتد تا دوباره باهم دوست شوید؟

🟠 بچه ها نظرهایشان را نوشتند اما با آن ها مصاحبه کردم و صداهایشان را ضبط کردم. عده ای که کارهای خود را زود انجام دادند، برای بازی به داخل حیاط مدرسه رفتند و منتظر ماندند تا بقیه ی بچه ها کارشان تمام شود. در همین حین من هم ربع ساعتی با آن ها بازی کردم.

🟠 شیوه ی بازی به این صورت بود که ما مثلا بگوییم زوووووم و تا وقتی که این کلمه را بلند ادا می کنیم باید سعی کنیم دستمان به افراد تیم مقابل بخورد. اگر نفسمان بند آمد باید زود روی خط تیم خودمان برگردیم تا ادامه ی بازی را بقیه ی بچه ها انجام بدهند. بچه ها از اینکه در کنارشان مثل یک دوست بازی می کردم، خیلی خوشحال بودند.

❓ در مرحله ی بعد از بچه ها خواستم در مورد همکاری پنج انگشت یک داستان بخلق کنند که اگر یکی از انگشتان نباشد چه اتفاقی می افتد؟

نمایش

 

🟡 با این روش بچه ها با واژه ی همکاری و کمک کردن آگاهی پیدا می کنند؛ حتی این همکاری بین انگشتان را، به همکاری بین اعضای خانواده مرتبط کردم که اگر یکی از اعضای خانواده بخواهد تمام مسؤلیت ها را به تنهایی انجام بدهد خانواده دچار مشکل می شود. بچه ها داستان هایشان را نوشتند و به جای انگشتان حرف می زدند. همینطور داستان های خود را در قالب نمایش توسط انگشتان خود برای بچه های دیگر اجرا کردند. داستان هایشان واقعا جالب و زیبا بودند.

🟡 فاطمه مارژ دو داستان از خودش ساخته بود که برایم آورد و من بعد از خواندنشان فهمیدم مفهوم خوبی دارند و داستان های قشنگی بودند. از او خواستم در حین خواندن قصه هایش صدایش را برایم ضبط کند که برای مؤسسه ی قصه رنگ توپ بفرستم.

🟡 آیدا هم قصه ی چوبان دروغ گو را به روش خودش گفت و ادامه اش داد. اینکه یک فرشته کوچولو پیش چوپان دروغگو آمد و به او گفت میدانی علت دروغ گفتن هایت چیست؟ چون به شغلت علاقه نداری پس برو و شغل دیگری برای خودت انتخاب کن.

✅ بچه ها کم کم به نویسندگی علاقمند می شوند، دوست دارند خودشان قصه خلق کنند. خوشحالم که این کلاس ها ی قصه خوانی به آن ها کمک کرده است تا استعداد نویسندگی در آن ها تقویت شود.