• شهرستان چرام
  • سیده فاطمه فروزان

 

در ابتدای شروع کاراگاه یک داستان خیالی به عنوان یخ شکن و به خاطر اینکه بفهمیم زبان بدن مربیان چقدر فعال است در کلاس تعریف کردیم.

ریتم و بازی:

بازی های کودکان اگر ریتم یا فلسفی باشند، با نمایش و قصه به صورت زنجیره ای به هم وصل هستند یعنی اگر می خواهید با کودک بازی کنید؛ آن بازی در قالب نمایش یا در قالب قصه باشد.

اول یا آخر کلاس فرض بر این است که نمی دانیم کودکان انرژی دارند یا نه؟ به یک حرکت هیجانی دل می دهند یا نه؟ و می خواهیم روی خیال پردازی شان هم کار کنیم. به آن ها می گوییم چشمان شان را ببندند و به سفر بروند. این کار خیلی به کودک کیف می دهد. اگر کودکان فعال هستند این بازی چشم بندی را زمانی با آن ها انجام بدهید که می خواهید یک حرکت فیزیکی هم انجام بدهند.

در همان حالت که چشم هایشان را بسته اند، مثلاً می خواهیم لباس ها را تا کنیم. به کودک بگوییم: “وای! چرا لباس ها را بدون تا کردن در چمدان می گذاری؟” و اینجا است که به او می گوییم با نمایش باید لباسش را تا کند و نظم داشته باشد. اول آستین را تا می زنیم و بعد یقه را مرتب می کنیم و … . هنگام خارج شدن از خانه مثلاً جلوی آینه قرار بگیرند و خودشان را مرتب کنند.

بعضی از کودکان خیلی نامرتب هستند. پدر و مادرشان در مقابل معلم می گویند: کودک صورتش را نمی شوید یا صبحانه نمی خورد. در این مواقع معلم باید به آن ها بگوید با همچین بازی هایی به کودک بفهمانند که چطوری رفتارکند و کارهایش را درست انجام بدهد. ترساندن کودک از معلمش اصلاً کار درستی نیست. مثلاً اینکه اگر فلان کار را نکنی معلم دوستت ندارد یا دعوایت می کند.

صبحانه های دست جمعی در مهدکودک ها برای کودکانی که صبحانه نمی خورند یا در صبحانه خوردن بد عادت هستند و غذا های خاصی را می خورند؛ بسیار تأثیر گذار هستند. با این کار، کنار هم بودن و گروهی بودن را یاد می گیرند ولی به شرط آن که یک صبحانه ی واحد باشد. باید برنامه غذایی داشته باشیم و از پزشک تغذیه برایشان طبق مثلث رشد برنامه ی غذایی بگیریم.

قوانین بازی:

برد و باخت:

مسئله ی منحوس و بسیار مهم در بازی ها که باید با خلاقیت خودتان یکسری تغیراتی ایجاد کنید “مسئله برد و باخت” است. کودک باید از این مسئله فاصله بگیرد چرا که کودک را دچار بحران می شود.

اولین بحران این است که کودک از مسیر یاد می گیرد که لذت نبرد و فقط به برد و باخت توجه کند مثلاً چرا ما برای مسئله های ریاضی استرس داشتیم؟ برای اینکه به خودمان نمی گفتیم که این مسئله می تواند به چند روش حل شود و فقط همان روش معلم را در ذهن خودمان حک کرده بودیم و می خواستیم حتماً طبق آن روش جلو برویم به نوعی برای خودمان محدودیت می گذاشتیم.

ما در برد و باخت به کودک القا می کنیم که از مسیر لذت نبرد و در حین انجام یک کار تمرکز نکند و چیزی یاد نگیرد فقط به فکر این باشد که آخرش چه می شود. اگر کودک همیشه دنبال برد باشد با خودش می گوید شخصی که قبل از من بوده، چکار کرده است پس من هم همان کار را انجام بدهم تا برنده بشوم یعنی اگه قرار باشد شما به کودک بگویید ما می خواهیم “گرگم به هوا” بازی کنیم و این شیوه ی بازی گرگم به هوا است، سپس کودک فقط نگاه می کند.

دشمن خلاقیت، دشمن اعتماد بنفس، استفاده از “برد و باخت” است چرا که کودک را خورد می کند همینطور رقابت و حسادت درست می کند.

حل مسئله:

چند تا بازی پیدا می کنیم که در آن “برد و باخت” نباشد. اصلاً به جای پیدا کردن بازی، همان بازی های معمول را بدون “برد و باخت” کنید و قوانین آن را تغییر دهید.

مثلاً بازی که لیوان می گذارند و زیر آن شکلات می گذارند، هر کدام یک لیوان را می گویند تا اینکه آخرین نفر درست می گوید و شکلات را می برد.

تصحیح شده بازی:

ما اینجا می توانیم به جای یک شکلات به تعداد کودکان شکلات بگذاریم. مثلاً 5 کودک داریم 5 شکلات زیر لیوان ها بگذاریم تا همگی مزه ی برنده شدن را بچشند و این حدس زدن بین 5 نفر تقسیم شود و یک نفر فخر نفروشد که من تنها شکلات خوردم و بقیه هم سر خورده و شکست خورده شوند. می توانیم زیر همه لیوان ها هم  شکلات نگذاریم که اینطور به نظر نرسد که هیچ اشتباهی هم نباشد؛ می خواهم بگویم که هر بازی را باید با “خلاقیت” درمان کنیم.

مربی: بعضی بازی ها مثل دارت “برد و باخت” دارند. کودکی که بیشتر توپ پرت می کند و به دارت می خورد، خود به خود حس برنده بودن دارد و کودکی که توپ کمتری را به دارت بزند خودش حس ضعیت تر بودن می کند و ما هیچ کدام را نه تشویق کنیم و نه سرزنش؟

خانم فروزان: به هر حال برنده شدن فقط تشویق مربی نیست. کودک درون خودش حس برد دارد و کودکی که کمتر پرتاب کرده است در مقابل آن یکی حس بازنده بودن را دارد. یکی از درمان های بازی دارت این است که ما نقشه کشیدن و مهندسی کردن یک مسیر را به کودک یاد بدهیم. کودکان را گروه بندی کنیم و به آن ها می گوییم در گروه بندی بین خودتان یکی را  انتخاب کنید که توپ را به هدف بزند و بقیه ی اعضای گروه به او کمک کنند.

اینکه از چه جهتی و چطور توپ را بگیرد تا بهتر به هدف بخورد تا با همکاری گروه برنده شود و باز آسیب کمتری دارد. نمی توانیم به صورت ناگهانی بگوییم دیگر “برنده و بازنده” نداریم. در کلاس باید کم کم با بازی های گروهی آشنا شوند و یک جاهایی هم کودک باید معنی باخت را بفهمد و بار روانی باخت در گروه بین همه تقسیم می شود.

دلایل حذف قانون برد و باخت:

مربی: ما بخواهیم در کلاس “برد و باخت” را حذف کنیم در تلویزیون، فضای مجازی و اینترنت این “برد و باخت” هم به کودک القا می شود، آن موقع چکار کنیم؟

خانم فروزان: جای ضرر را از هر جا بگیریم، منفعت است. یادگیری ای که  کودک در گروه و مهدکودک دارد، از تلویزیون بیشتر است و اگر اینطور نبود حروف الفبا را در تلویزیون درس می دادند و مدرسه دایر نمی شد. مثل همین مدرسه ی تلویزیونی که کودکان را بی سواد تر هم کرد.

بطور کلی نمی شود همه ی بازی ها را گروهی کرد. کودک انفرادی هم باید بازی کند و حتی همه ی بازی ها را نمی شود قانون “برنده و بازنده” را از آن حذف کرد و بگویید از همین امروز من دیگر بازی که خلاقیت نداشته باشد، “برنده و بازنده” نداشته باشد، و هدف خاصی نداشته باشد؛ بازی نمی کنم.

ما باید روال عادی زندگی مان را داشته باشیم ولی همین که در هفته دوتا از بازی هایی که در آن ها کودکان گروه بندی دارند، “برد و باخت” نباشد؛ کافی است. از خود کودک بپرسیم وقتی تو برنده نمی شوی و دوستت برنده می شود چه حسی دارد؟ مطمئناً کودک بغض می کند. اینکه در یک هفته یک بار کودک بداند در بازی “برنده و بازنده” بودن مهم نیست، برایش کافی است.

ما باید بپذیریم که هر کسی توان و آستانه ی تحمل خود را دارد. در بازی باید اصول زندگی را به کودک آموزش بدهیم. مثلاً اگر بپذیریم مرگ حق است وقتی کسی بمیرد خودمان را اذیت نمی کنیم و باید پذیرش داشته باشیم.

مثلاً در بازی دو میدانی اصلاح شده:

بازی را ایستگاه ایستگاه می کنیم و یک کیک را به چند تکه تقسیم می کنیم. کودکی که فقط تا ایستگاه اول می تواند برود یک تکه می خورد و باید بپذیرد که از این بیشتر نمی تواند بدود پس همین یک تکه به او می رسد. یکی دیگر تا ایستگاه دوم می رود پس دوتکه کیک می خورد چون زحمت بیشتری کشیده و توان بیشتری گذاشته و هر کس در حد توان خودش مزد می گیرد.

مثال: یک سفره ی رنگی بزرگ که وسط آن سوراخ باشد را درنظر بگیرید و کودکان دور این سفره را بگیرند سپس یک توپ بر روی آن بندازند و همه باید کمک کنند که این توپ یا از این سوراخ بیرون نرود یا هم با کمک همدیگر بیرون برود. اینجا هم همکاری بوده است و هم اگر برد یا باختی باشد، برای همه است و باعث باخت، سر خوردگی و ناراحتی یک نفر یا باعث برد و فخر فروشی یک نفر نمی شود.

سپس در ادامه بازی ریتم را کار کردیم. اینکه در طبیعت و اطراف مان چه چیز هایی ریتم دارند و ما بتوانیم خودمان را با آن ها همراه کنیم. بتوانیم بازی ها و حتی ریتم های متفاوتی ایجاد کنیم. بازی به این شکل است که حرکت ها روی کارت ها کشیده شده بودند و آن ها را به تابلو چسپاندیم. برای هر حرکت یک رنگ در نظر گرفته شد تا وقتی مربیان آن رنگ را ببینند، حواس شان باشد که مربوط به چه حرکتی است و آن حرکت را انجام بدهند تا ریتم و حرکت زیبایی ایجاد شود. این کار را گروهی و با پخش موزیک، انجام دادیم. یکی از مربیان با آیات قرآن ریتم زیبایی را ایجاد کرد.

گروه بندی در کلاس:

کودک را اجتماعی می کند و با بالا و پایین زندگی اجتماعی آشنا می شود. تعامل، همدلی کردن را یاد می گیرد و مسئولیت پذیر می شود. به عنوان یک شخص در یک گروه می خواهد نظم ایجاد کند و این موضوع هم درست است که بعضی از کودکان گروه پذیر نیستند.

چطور گروه بندی احتمالی کنیم:

یکی از روش های گروه بندی احتمالی این است یک روزنامه دیواری روی در بچسپانیم و آن را مثلاً به 5 گروه 10 نفره تقسیم بندی کنیم. در 5 قسمت از کادر، در هر قسمت یک شکل می کشیم مثلاً (بغل کردن، دست زدن، …) و یا اینکه چوب بستنی های رنگی قرار می دهیم. در هر بخش رنگ زرد مثلا “م” مثل “موز” یا “پ” مثل “پرتقال” و … . کودکان یاد می گیرند که سر وقت بیایند چرا که هر کسی زود تر بیاید، قدرت انتخاب بیشتری دارد و می تواند رنگ مورد علاقه ی خود را پیدا کند.

در کلاس می بینیم هر کسی یک رنگ در دست دارد و می گوییم زرد ها کنار هم بنشینند، نارنجی کنار هم و … . اینجا کودک نمی تواند اعتراض کند و اگر اعتراض هم کند، ما یک دلیل داریم که آنجا نباید ناز کودک را بکشیم و به او می گویم امروز همین جا باش جلسه ی بعدی به یک گروه دیگر می روی.

توجه کردن زیاد به کودکی که قانون کلاس را می شکند یعنی این اجازه را به بقیه هم داده اید که این کار را کنند و من به شماها توجه می کنم. اگر کودک به گوشه ای رفت، نیازی نیست به او گیر بدهیم تا وارد گروه شود و با آن دعوا نکنیم چونکه خودش بعد از چند دقیقه به گروهش می آید.

مثلاً کودکی در گروه گریه می کند به گروهش بگوییم: یک نفر گریه می کند پس بهتر است که یک شعر بخوانیم و به سمت او برویم. مثلاً شعر “یه دختری اونجا نشسته گریه می کنه، زاری می کنه” در اینجا گروه به صورت قطار ی پیش او می رویم و می گوییم: “یه نفرو جا میدی؟ بیا یه نفر جا هست، بدو قطار می خواد بره به بازی” و به این شکل کودک را  به گروه می آوریم.

اگر می بینیم در کلاس یک نفر هر روز روی یک مود اخلاقی است، در این حالت در اول کلاس یک مدت مود شناسی کنیم. مثلاً بنویسیم رنگ بنفش خوابالو، رنگ نارنجی خیلی شاد، رنگ صورتی غمگین و این را با چوب بستنی توی کلاس بچسپانیم سپس با تصویر به کودکان نشان بدهیم و به بچه ها بگویم در طول روز می توانید از این چوب بستنی ها در دستان تان بگیرید. ممکن است کودک لج بازی و بهانه گیری می کند حتی خودش نرفته است از چوب بستنی ها بردارد و ما با یک بازی و یک نمایش به سمت او می رویم.

چرا ما می گوییم در بازی و نمایش روی احساس شناسی کودکان کار کنید؟ چون گاهی واقعاً نمی دانند چه مشکلی دارند و کودک یاد نگرفته است که احساسات خود را بشناسد. احساس شناسی از طریق چهره شناسی امکان پذیر است به طوری که گاهی کودکان نمی دانند چه موقع شاد هستند؟ چه موقع ناراحت هستند؟ باید کودکان را با آینه آشنا کنیم و با بازی انواع چهره آشنا کنیم.