• روشن آباد
  • سیما آذرگونی

 

همزاد پنداری با خاطراتی از بازی سنگ ها:

در تاریخ ۱۲/۱/۱۴۰۲ با بچه های روستای روشن آباد کلاس برگزار کردم. فعالیتی که بصورت عملی با بچه ها انجام داده شد، خلاقیت با سنگ ها بود. کلمه ی سنگ مرا به دورانی برد که در طبیعت زیبای روستای روشن آباد به گشت و گذار می رفتم و هدفم فقط بازی و تفریح با دیدی متفاوت از بزرگترا بود .

سنگ همیشه قطعه ای از اسباب بازی هایم بود و گاهی که اسباب بازی در دسترس نداشتم از سنگ استفاده می کردم. آن دوران من از سنگ به همان شکلی که بود استفاده می کردم اما کودکانی که امروز با آن ها ارتباط داریم، با ترکیب رنگ و کتاب قصه، و… سر و کار دارند. قوه ی تخیل و ذهن کودک با رنگ، قصه، دیدن، شنیدن، لمس کردن، ایده دادن و راهکار و… رشد بهتر و سریع تری دارد. کودکان ثروتمندی خواهند بود و آینده ی رنگارنگ و زیبایی خواهند داشت چون کودکی زیر بنای تمام دوران زندگی است.

هم فکری با بچه ها:

من امروز هم از بازی های کودکیم و هم ایده هایی که به ذهنم رسید، برای بچه ها گفتم و حتی عملی انجام دادم تا نقشی در پرورش تفکر و تخیل کودکان داشته باشم. برای همین همراه مارال و یکتا به کنار رودخانه رفتیم و تعدادی سنگ برداشتم. به حیاط خانه ی قدیمی آمدیم و به اتفاق بچه ‌های دیگر با سنگ فعالیت انجام دادیم.

در ابتدا از بچه ها خواستم خودشان فعالیت انجام بدهند اما دیدم همان روش هایی که قبلاً با آن ها کار کردیم، استفاده می کنند. گفتم: بچه ها چطور است فعالیت جدیدتری انجام بدهیم؟ چند ایده برای راهنمایی به بچه ها دادم و آن ها طرح هایی را با سنگ ساختند.

 

نمایشگاه نمایشگاه

 

خلاقیت فکری و دستی با سنگ:

بچه ها خودشان سنگ انتخاب می کردند و می گفتند این برای سر فیل خوب است یا شکل مثلث و مربع برای خانه خوب است. البته نظر خودم را به آن ها تحمیل نکردم و گفتم: می توانید از گِل و لای و سنگ برای ساختن استفاده کنید یا برای درست کردن یک شکل با سنگ می توانید از قرار دادن سنگ ها بر روی هم که نوعی بازی تعادل است استفاده کنید. اگر جایی به چسب نیاز داشتید از گِل نرم استفاده کنید.

بعد از اتمام کار بچه ها با سنگ ها، برای آن ها نمایشگاه درست کردم درواقع به بچه ها پیشنهاد دادم و خودشان نمایشگاه را درست کردند. بعد از از رفتن بچه ها یاس همراه برادرش پارسا به حیاط خانه آمدند و نمایشگاه را دیدند.

 

نمایشگاه نمایشگاه نمایشگاه

 

مهمان های ناخوانده:

پارسا و یاس که از شهر آمده بودند وقتی که نمایشگاه فعالیت های بچه ‌ها را دیدند گفتند: ما هم می خواهیم این کار را انجام بدهیم و برای مان یک نمایشگاه بزن. سنگ ها را به آن ها نشان دادم و آن ها با ذوق خاصی شروع به انجام دادن فعالیت کردند. یک سنگ را به یاس پیشنهاد دادم تا با شکل آن سنگ یک چیزی درست کند اما تا یاس بخواهد آن را به کوزه تبدیلش کند، پارسا اعتراض کرد و گفت: چرا این سنگ را خراب کردی؟ می خواستم آن را به یک آدمک تبدیل کنم. سپس با همدیگر و همکاری هم آن را تبدیل به یک آدمک کردیم.

 

نمایشگاه

 

در پایان برای این خواهر و برادر یک نمایشگاه زدیم و یاس با ذوق فراوانی نشسته بود و به نمایشگاه زل زده بود.

 

نمایشگاه

 

پارسا می گفت: خوش به حال دانش آموزانت! حتما خیلی خلاق هستند. پارسا و یاس تا حالا با سنگ کاری انجام نداده بودند و برایشان جالب بود برای همین سنگ ها را جمع کردند و با خود به شهر بردند. یاس هر جا که می رفت سنگ ها را با خود می برد.

 

نمایشگاه نمایشگاه