- طاهره صالحی
- سرآسیاب لنده
قصه گویی:
امروز مورخ 1402/02/07 در کنار بچههای شهرک سرآسیاب کلاس قصه گویی را برگزار کردم. کتاب “تپه گودال” را برای بچه ها خواندم. کتابی با موضوع همکاری، مشورت کردن و به تفاهم رسیدن است.
قصه ی دوتا موش که نتوانستند با هم به تفاهم برسند و با هم همکاری کنند. هر کدام ساز خودش را میزد و یکی دنبال تپه درست کردن بود و دیگری گودال درست کردن. در آخر سر میبینند که هر دو یک کار را انجام داده بودند و به همدیگر خندیدند..
کودکان پرسشگر:
امروز نحوهی پرسشگری خودم را تغییر دادم و خواستم “من پرسشگر نباشم”.خواستم بچههایم “حلقه ی کند و کاو” تشکیل دهند و خودشان سؤال بپرسند. یکی از بهترین شیوههای آموزشی که بچهها موضوع را میفهمند، تشکیل این حلقهها است.
حلقههایی که خودشان سؤال بپرسند، گفتگو کنند و از دل سؤالات خودشان، به پاسخ برسند. به آنها گفتم بچهها هر سؤالی که به ذهنتان میآید بپرسید. مهم نیست این سؤالات از تصاویر و نویسندهی کتاب یا معنی و مفهوم کتاب باشد؛ مهم طرح سؤال است.
چون خیلی از بچهها و حتی بزرگترها هستند که به دلیل متوجه نشدن یا درک مطلب پایین، نمیتوانند سؤال بپرسند. اما من از بچه ها خواستم فقط سؤال بپرسند و لازم نیست هیچ کسی جواب بدهد. بچهها کلی سؤالهای متفاوت پرسیدند. بچهها فقط سؤال میپرسیدند و هیچکس، فرد دیگری را بهخاطر سؤالاتش مسخره نمیکرد.
مثالی از تسهیلگری:
بعد از سؤالهای متفاوت بچهها، یکی از سؤالات بچهها را به گفتگو گذاشتیم. نکتهی مبهم قصه که اگر به گفتگو گذاشته نشود بار منفی آن در ذهن بچهها میماند و یکی از جاهایی که من بهعنوان تسهیلگر باید وارد گفتگوی بچهها شوم، جایی است که بچهها نکات منفی یک مبحث را برداشت میکنند و من به عنوان تسهیلگر باید بتوانم آنها را مدیریت کنم تا به نکات مثبت و برداشت درست برسیم.
مثلاً جایی از قصه نوشته شده بود که موشی و موشک به کار همدیگر سرک کشیدند و دیدند که هرکدام از آن دو چکار میکنند.
بعد من از بچهها پرسیدم سرک کشیدن کار درستی است؟
گفتند: نه! بستگی دارد کجا باشد و برای چه چیزی باشد.
پیشنهاد و بررسی کلمات جایگزینی:
همین موضوع را برای بحث کردن ادامه دادند و نظر میدادند که موشی و موشک بهجای سرک کشیدن چطور میتوانستند از همدیگر اطلاع پیدا کنند یا اینکه نویسنده چه جملات بهتری میتوانست بنویسد.
الینا گفت: به جای سرک کشیدن میتوانست بگوید کنجکاو شدند. گاهی سرک کشیدن مایهی ننگ است.
پرسیدم: اگر سرک نمیکشیدند چطور از همدیگر اطلاع پیدا میکردند؟
نازنین گفت: بالاخره یک روزی اتفاقی همدیگر را میدیدند.
زینب گفت: صبح فردایش که بیدار میشدند به صورت اتفاقی میدیدند که هر دوتایشان یک کار را انجام دادهاند.
ام البنین گفت: جوری مینوشتم که موشی و موشک دنبال ماسهی مناسب برای گودال و تپه بودند و همینطوری که درحال گشتن بودند، ناگهان پشت به پشت هم قرار گرفتند و دیدند که هر دو یک کار را انجام میدهند.
نقاشیِ خلاق:
در پایان از آنها خواستم طراحی کنند. اما مثل موشی و موشک خلاق باشند. برایشان توضیح دادم که میخواهیم نقاشی های ترکیبی بکشیم. یعنی دو میوه ی مختلف، دو سبزی مختلف یا یک سبزی با یک میوه را ترکیبی نقاشی بکشند.
مثلاً اگر درخت کلم را با آلبالو ترکیب کنند، برگ هایشان چه شکلی میشود؟ یا میوههای آن درخت جدید چه شکلی میشود؟ و یک اسم جدید برای درخت جدیدشان خلق کنند و بنویسند. حتی باید اسمشان ترکیبی باشد. باید کلیه جزئیات مربوط به آنها را رعایت کنند حتی رنگ زدنشان را دقت کنند و…
نتیجهی این فعالیت بسیار جذاب و زیبا بود.
ثبت ديدگاه