• دمهد مخابرات و آدرکان غلامی
  • فاطمه افروشته

 

حل معمای قصه

به دلیل اینکه در چند روستا قصه خوانی انجام می دهم یک کتاب را برای چند روستا می خوانم. این بار کتاب “خرسی که می خواست قصه بگوید”، را برای بچه های آدرکان غلامی و دمهد مخابرات با انجام فعالیت پرسشگری ولی با طراحی سوالات متفاوت، خواندم.

قصه درمورد این است که: خرس دلش می‌خواهد برای دوستانش قصه بگوید. اما به زودی زمستان از راه خواهد رسید و دوستانش باید خود را برای زمستان آماده کنند و وقتی برای شنیدن قصه‌ی خرس ندارند. موش برای زمستان دانه جمع می‌کند، اردک خودش را برای پرواز به جنوب آماده می‌کند، قورباغه به دنبال جای گرمی برای خواب در زمستان می‌گردد. خرس به دوستانش کمک می‌کند تا برای زمستان آماده شوند. با آمدن بهار زمان آن است که خرس قصه‌اش را برای دوستانش بگوید.

✨ اهداف قصه: شناخت فصل ها برای بچه ها، درک درست زندگی کردن حیوانات در شرایط متفاوت هر فصل و اهمیت دادن به یک دیگر، گوش دادن به ایده ها و نظرات هم دیگر و کمک کردن به دوستان بی منت و توقع؛ است

صبح زود با بوی خوش باران از خواب بیدار شدم. خیلی حالم خوب شد و آماده ی رفتن به سمت روستای آدرکان غلامی شدم. فاصله ی روستا کمی زیاد بود. با دیدن بچه های روستا فهمیدم دلم برای آن ها تنگ شده بود. بعد از احوالپرسی کردن، بچه ها گفتند فکر می کردیم دیگر نمی آیید. امیر علی یکی از بچه های پرانرژی به زبان لری گفت: “خش اومی”(خوش آمدی).

به بچه ها گفتم امروز یک قصه ی جذاب و زیبا به نام “خرسی که می خواست قصه بگوید“، داریم. ابتدا از بچه ها خواستم با توجه به جلد کتاب محتوای قصه را حدس بزنند. دلارام، النا، امیر علی، فرسام گفتند: یک خرس و یک اردک می بینیم. امیر محمد کلاس پنجم بود و توجه بیشتری داشت گفت: فصل پاییز را هم نشان می دهد چون برگ ها درحال ریختن هستند. کم کم بچه های کوچک تر متوجه شدند و در ادامه شروع به خواندن کتاب کردم.

در بین خواندن کتاب برای به چالش کشیدن بچه ها سوالاتی را از آن ها پرسیدم. این پرسشگری به شکل زیر بود:

❓ اگر به جای خرس بودید بعد از اینکه از خواب زمستانی بیدار شدید قصه ی خود را اول برای چه کسی تعریف می کردید و چرا؟

✅ فرسام گفت: اردک! چون بعد از زمستان برای اینکه دوستانش تنها نباشند، برگشت.

✅ پرهام گفت: وقتی همه در کنار هم باشند قصه را می گویم.

❓ به نظر شما خرس از چه راه های دیگری برای گفتن قصه اش می توانست استفاده کند؟

✅ امیر محمد گفت: من یک کلبه وسط جنگل می ساختم تا همه با هم آذوقه زمستان خود را در آن جا جمع کنند و همان جا خرسی قصه اش را برای دوستانش تعریف کند و اینکه نگران جای خواب نباشند، همه در کنار هم بخوابند.

✅ امیر علی گفت: من آخر داستان قصه ام را تعریف می کردم.

✅ دلارام کوچولوگفت: من کاری می کردم خرس قصه اش را برای یک گل تعریف کند. (دلم نیامد به او بگویم که در زمستان ممکن است آن گل را از بین ببرد و قصه ی خرس هم فراموش می شود. شاید ذهن های قشنگ بچه ها چیز های جالب تری را می بینند.)

✨ (هدف: پیدا کردن راه های متفاوت برای یک سوال و اینکه بچه ها برای پیدا کردن راه حل خود را به چالش می کشند)

❓ اگر شما جای اردک، موش یا موش کور و بقیه ی حیوانات بودید اول به داستان خرس گوش می دادید یا به فکر زمستان خودتان بودید؟

✅ نمیدانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه جواب بچه ها به سوال این بود که اول به داستان دوست خودگوش می دهیم تا ناراحت نشود بعد فکر زمستان و آزوقه هایش را می کنیم. فقط یکی از دخترها به نام النا که کلاس اول بود گفت: اول کار خودم را انجام می دهم بعد به قصه ی خرس گوش می دهم.

✨ (هدف: تصمیم گیری در شرایط خاص، که ببینیم بچه ها خود یا دوستانشان را ترجیح می دهند.)

بعد از پایان داستان که همه ی بچه ها متوجه شدند همین قصه ای که تعریف کردیم همان قصه ای بود که خرس می خواست تعریف کند، همه با هم خندیدند انگار برای آن ها یک معما بود که آن را حل کردند.

🎯 فعالیت ها با توجه به داستان :

📍 بچه ها چشمان خود را ببندند و هر فصل را با صدا سازی نسبت به خصوصیات و شرایط هر فصل، برای آن ها به صورت یک بازی انجام دادم.

برای پاییز یک برگ پاییزی را با دستم مچاله کردم؛ بچه ها سریع گفتند: پاییز است.

برای زمستان به صورت آن ها آب پاشیدم؛ گفتند: باران زمستانی است.

بهار را با یک سفر خیالی تجسم کردم و گفتم در بهار حالتان چطوری است؟ گفتند: شاد و سر زنده ایم. صدای جیک جیک پرنده ها را تقلید کردم و گفتم حس کنید بوی شکوفه و غنچه می آید در نتیجه آن ها باید با حس بویایی، شنوایی و چشمان بسته تشخیص می دادند.

✨ (هدف: درگیر کردن حواس بچه ها با لمس کردن، بوییدن، حس شنوایی و چشم بسته متوجه شوند. تقویت حواس ها در نبود بقیه ی حواس ها)

📍 شرایط هر فصل را به کمک آناتومی بدن نمایش دادیم.

برای مثال فصل زمستان بدن می لرزد و همه ی بچه ها شکل آن فصل را روی اناتومی بدن اجرا می کردند.

فصل بهار شاد و سر زنده ایم یا تابستان عرق می ریزیم و پاییز هم اگر بخواهیم آن را اجرا کنیم دست و صورتمان خشک می شود و پوست می اندازد و باز بچه ها با حالت های بدن خود این خصوصیات را نشان دادند. در پایان سوال آخر را از بچه ها پرسیدم:

❓بنظر شما بهتر نبود خرس قبل از خواب زمستانی داستان خود را می نوشت تا بعد از خواب زمستانی از یادش نرود؟

✨ (هدف: ترغیب بچه ها به نوشتن داستان و خاطره هایی که در لحظه به ذهن شان می آید تا از یادشان نرود.)

مثل خودم که تا ساعت 3 نیمه شب به این فکر می کردم که چه فعالیت هایی را می توان با توجه به موضوع قصه انجام داد و خوابم نمی برد.

 

73a2a595 8d82 44eb 84خعخ53e07fce9 چگونه با روش "پرسشگری" قصه ها را بخوانیم؟

 

مدرسه ی روستای دمهد مخابرات:

امروز خانم معلم بچه های روستای دمهد مخابرات نیامده بود پس وقت بیشتری برای گذراندن با بچه ها داشتم. وقتی به کلاس رفتم بچه ها در نبود معلم خیلی شلوغی می کردند اما همین که به آن ها گفتم برویم قصه خوانی؛ خیلی ذوق زده شدند.

مدرسه دوتا کلاس دارد و روزی که می خواهم برای بچه های بزرگ تر قصه خوانی انجام دهم بچه های کوچک تر دوست دارند به قصه گوش دهند به همین دلیل پشت پنجره ی کلاس می ایستند و حواس بچه های کلاس را پرت می کنند. امروز وقت بیشتری داشتم پس به آن ها گفتم به داخل کلاس بیایند و با هم قصه بخوانیم. شروع به خواندن قصه کردم و فعالیت پرسشگری را با بچه ها انجام دادم:

❓ قصه ی خرس چی بود که این همه اصرار برای تعریف آن داشت؟

✅ ریحانه گفت: حتما می خواست خواب زمستانی اش را بگوید.

✅ النا گفت: شاید می خواست در مورد یک حیوان دیگر قصه بگوید.

✅ آرشاوین گفت: به نظر من قصه اش در مورد خواب زمستانی خودش و دوستانش بود. (پاسخی که داد کاملا شبیه قصه بود.)

بچه های این روستا به قدری عاقل و فهمیده هستند که سریع جواب معمای قصه را پیدا کردند.

❓ به نظر شما با وجود اینکه قورباغه به قصه ی خرس گوش نداد، خرس به او کمک می کند؟

✅ یاسین گفت: خرس چون خیلی مهربان بود از دست دوستش ناراحت نشد و قورباغه را برای اینکه می خواهد کارهای زمستانی اش انجام دهد؛ درک کرد.

✅ سورنا گفت: اگر من بودم دیگر به او کمک نمی کردم(😅)

❓ به نظر شما اگر داستان را از آخر بخوانیم چه تغییراتی در کتاب به وجود می آمد؟

✅ النا گفت: می توانستند اول داستان خرس را گوش دهند بعد با کمک هایی که خرس به همه ی موجودات جنگل کرد آذوقه جمع کنند و به خواب بروند.

❓ به غیر از قصه ی خواب زمستانی، خرس چه قصه ی دیگری را می توانست  تعریف کند؟

✅ فائزه گفت: ادامه ی زندگی خودشان را از آن جایی که از خواب بیدار شدند و یک زندگی خیلی خوب در کنار داشتند، تعریف کند. مثلا بعد از اینکه حیوانات پس از چند سال از خواب زمستانی بیدار شدند و با رفتن به جنگل متوجه شدند حیوانات جدیدی به جنگل وارد شده اند و اینکه جنگل نسبت به قبل خشک تر شده است و به دنبال حل مشکل هستند.

❓ در موقعیت های مختلف ممکن است اطرافیان ما رفتار های ناراحت کننده ای داشته باشند. اگر این رفتارها با شما صورت بگیرد چطور برخورد می کنید؟ ناراحت می شوید چرا؟ خوشحال می شوید چرا؟

✅ ریحانه گفت: من گاهی وقتا که می خواهم در صحبت های بزرگترها چیزی بگویم مامانم می گوید تو بچه ای چیزی نگو. اوایل ناراحت می شوم ولی کمی بعد میفهمم واقعا من بچه ام و نیاز نبود چیزی بگویم.

✅ یاسین گفت: بابام هر کاری که می خواهد انجام دهد به من می گوید.

✅ فائزه هم گفت: من چون دختر کوچک خانه هستم همه مرا دوست دارند و هر چیزی که می خواهم برایم حاضر می کنند و من همیشه از خونواده ام تشکر می کنم.

✨ اهداف پرسشگری در حین خواندن قصه: جلب توجه بچه ها که کاملا خودشان را در قصه ببینند و آن را با خیال پردازی درک کنند یا حتی اگر خود را در شرایطی سخت ببینند به جای اینکه به اجبار یک راه حل طی کنند؛ بتوانند با فکر کردن چندین راه حل پیدا کنند. همینطور باعث تقویت افکار بچه ها و سفر به دنیاهای دیگر می شود، است

🎯 فعالیت های مربوط به داستان: از بچه ها خواستم آن ها نیز یک داستان بنویسند و آن را نزد دوستان و خوانواده های خود ببرند و از آن ها بخواهند به داستان شان گوش دهند.

در پایان کلاس برای بچه های مهد کودک و پیش دبستانی ها قصه خوانی انجام دادیم. ریحانه خانم گفت من می خواهم قصه را برای بچه های پیش دبستانی بخوانم. گفتم بله حتما. در نهایت بچه ها انواع حالت چهره را (ناراحت، عصبانی، شاد و غمگین) از خودشان نشان دادند.