• روستای شوتاور و قلعه رئیسی

  • طیبه آتون

 

🍒 کودکان با جادویی به نام شادی:

این بار می خواستم برای بچه های ابتدایی روستاهای شوتاور و قلعه رئیسی، کتاب “سه جادوگر” را بخوانم. موضوع داستان: سه خواهر زشت با هم زندگی می کردند، که هیچ وقت نمی خندیدند اما از این موضوع ناراحت نبودند. بعد از دزدیدن دو کودک و صحبت با بچه ها باعث شد بخندند.

هدف کتاب داستان: شناخت احساسات، دوستی، تعامل با دیگران، شناخت تفاوت های فردی افراد، چگونگی مواجه شدن با ترس و….،

🌻 ورزش و سلامتی:

قبل از شروع به بچه ها گفتم: برای این که موقع صحبت کردن و کتاب خواندن نفس بیشتری داشته باشید و با اعتماد به نفس بیشتری صحبت کنید؛ هر روز تمرین دیافراگمی انجام بدهید. اول خودم این کار را انجام دادم که بچه‌ها یاد بگیرند. از بچه ها خواستم که چهار ثانیه هوا را از راه دماغ به داخل شکم ببرند، نگه دارند و چهار ثانیه از راه دهان نفس خارج کنند.

سپساز بچه ها پرسیدم چه اتفاقی افتاد؟ به نظرتان تمرین خوبی است؟ بچه‌ها گفتند: خیلی عالی احساس می کنیم معده مان محکم شده و نفس بیشتر داریم.

 

جادو

 

🌻 معرفی شناسنامه ی کتاب:

برای بچه ها توضیح دادم که هر کتاب مثل ما شناسنامه دارد. عنوان، نویسنده، تصویر گر، مترجم و …! وقتی گفتم کتاب سه جادوگر را می خواهم بخوانم، بچه‌ها لبخند زدند و گفتند: خانم کتاب را بخوان ببینیم جادوگر ها چیکار می کنند. حسابی کنجکاو شده بودند.

فعالیت های مرتبط با کتاب:

🌈 همدلی:

از ویژگی های سه خواهر جادوگر حرف زدم. این سه خواهر با هم تفاوت هایی دارند و با این تفاوت ها درکنار هم زندگی می کنند.برای بچه ها توضیح دادم که هرکدام از شما که در کلاس هستید با هم تفاوت هایی دارید اما همه ی شما ها دارای اخلاق و رفتار های خوبی هستید. از بچه‌ها خواستم ویژگی های خوب دوستانشان که حاضر درکلاس هستند، بگویند. بعد از آن ویژگی های مثبت خود را هم بگویید.

🌈 داستان نویسی:

سه خواهر انجمنی به نام (3 تا “س”)مثل سه خواهر، س مثل سوسک و س مثل سرم و…! به بچه ها گفتم: چند تا اسم که با “س” شروع می شود را نام ببرید. می تواند اسم انسان، حیوان، میوه یا اشیاء و… باشد. آن ها را داخل کاغذ بنویسند. وقتی نوشتن شان به پایان رسید، از یکی از بچه ها خواستم که کلمات مشترک را یادداشت کند و با این کلمات مشترک که یادداشت کرده اند جمله بندی و داستان نویسی داشته باشند.

🌈 شناخت احساسات و استفاده ازحواس پنجگانه:

سومین موضوع کتاب درمورد انواع احساسات بود. در این داستان، سه خواهر عصبانی می شدند، دیگران را می ترساندند، در پایان هم خندیدند و خوشحال شدند. برای همین درمورد انواع احساسات مختلفی که همه ی ما در زندگی و هر روز تجربه می کنیم؛ صحبت کردم. احساساساتی مانند: ترس، ناراحتی، خشم و عصبانیت، گریه و شادی. بچه ‌ها از احساسات شان که چه موقع شاد هستند و چه موقع عصبانی یا ناراحت و …، صحبت کردند.

الف_ از بچه‌ها خواستم که یکی یکی پای تابلو بایستند و احساسات شان را به شکل پانتومیم اجرا کنند و بقیه هم هر نفر که اجرا می کرد، چیزی را که فهمیده بودند را نقاشی می کردند.

ب_ از بچه‌ها پرسیدم تا حالا کسی را خوشحال کرده اید؟ خاطره ی آن را بنویسید و بچه ها هم نوشتند.

ج_ برای بچه های کلاس چهارم، روبروی بچه‌ها ایستادم و از همه ی بچه‌ها خواستم سرشان را روی میز بگذارند که حالت های چهره من را با توجه به صدای نفسی که در گلو می کشم، تشخیص دهند. چند ثانیه به شکل فردی که ترسیده بود، چند ثانیه به شکل فردی که عصبانی بود و چند ثانیه به شکل فردی که گریه می کند و…نفسم را بیرون می دادم.

🌈 تقویت قوه ی تخیل و خیال پردازی:

به بچه‌های کلاس پنجم گفتم: 5 دقیقه چشمانتان را ببندید و  درسکوت فکر کنید بعد از 100 ‪سال از خواب بیدار شده اید، دنیا چه تغییری کرده است؟ چه چیزی برای شما تعجب برانگیز است و از چه تغییراتی خوشحال و از چه تغییراتی ناراحت می شوید. هر آنچه که به ذهنتان می رسد؛ بنویسید.

 

جادو جادو .

 

🌈 ایجاد ارتباط اجتماعی:

سه تا خواهر هیچ تعاملی در دنیای بیرون از خود نداشتند و همیشه تنها بودند. از بچه ها پرسیدم مواقعی که درخانه تنها هستید چه کارهایی انجام می دهید؟ دوست دارید چه کسی در کنارتان باشد؟

یکی از پسران به نام عباس گفت: خانم هر جایی که باشم، دوست دارم یخچال کنارم باشد و کاری به کسی ندارم.

امیرحسین گفت: من فوتبال بازی می کنم و فقط به دیوار پاس می دهم. وقتی که تنها هستم، دوست دارم رونالدو خانه باشد تا فوتبال بازی کنیم.

طاها گفت: تلویزیون تماشا می کنم.

سه خواهر برای این که بچه‌ها از لباس های تاریک شان نترسند و خوشحال شوند؛ به بازار رفتند و لباس رنگارنگ خریدند تا بچه‌ها شاد شوند و با آن ها دوست شوند.

به بچه ها گفتم: دوست دارید من با چه لباسی به مدرسه بیایم و چه سر و وضعی داشته باشم تا شما شاد باشید؟ آن را نقاشی کنید و آن ها هم کشیدند.

 

جائو جادو