• شهرک سرآسیاب
  • طاهره صالحی

 

شروع یک روز پرماجرا در طبیعت:

 تفریح و سرگرمی (تعامل با کودکان):

با بچه های شهرک سرآسیاب قرار گذاشتیم که امروز ناهار درست کنیم و در دل طبیعت دور هم آن را نوش جان کنیم. ساعت ۱۲ به طبیعت زیبا رفتیم. گرسنگی امان بچه ها را بریده بود پس سریع نشستیم و در کنار هم ناهار خوردیم. بعد از خوردن ناهار بچه هاشروع به دست زدن، آواز خواندن و پای کوبیدن کردند.

 

طبیعتطبیعت

 

مشاهده گری طبیعت و نوشتن خلاق:

سپس در طبیعت پخش شدند و از منظره ی بکر لذت می بردند. به بچه ها گفتم مراقب خودتان باشید و آخر وقت که خواستیم به خانه برگردیم، باید با همکاری هم کاری را انجام بدهیم که ناگهان صدای همه ی آن ها بلند شد. بچه ها گفتند: “وای خاله حتی در طبیعت هم ما را راحت نمی گذاری و می گویی کار خلاقانه انجام بدهید.”

گفتم: بچه ها انجام این کار سخت نیست، همین گونه که با هم درحال حرف زدن هستید و به کوه ها و اطرافتان نگاه می کنید و لذت می برید، در حد چند دقیقه وقت بگذارید و بنویسید که چه چیزی یا چه کاری در این طبیعت از همه بیشتر نظر شما را جلب کرده است و برایتان لذت بخش تر است؟ و چرا؟ مانند همان نوشتن خلاق که در گذشته با هم کار کرده ایم، است. همه گفتند: باشه خاله! این که سخت نیست! (از اینکه همیشه کاری برایشان در نظر می گیرم، دلم برایشان سوخت).

 

طبیعت

آموزش و عملی کردن آموخته ها:

برای بچه ها توضیح دادم که ما انواع زباله داریم ولی این جا با توجه به زباله هایی که بعد از خوردن غذا برجای مانده است، تقریبا زباله هایمان دو گروه هستند:

گروه اول: اضافه ی غذاهایمان هستند که آن ها را در گوشه ای می ریزیم تا خوراک شغال و روباه ها شوند.

گروه دیگر: این جا هیچ منبع آبی وجود ندارد که  نگران آلوده شدن آن باشیم و همچنین سکونتگاه هم نیست؛ پس می توانیم زباله ها را دفن کنیم. با بچه ها چاله ای کندیم و همه ی زباله ها را درون چاله ریختیم و روی آن ها خاک ریختیم. در ادامه توضیح دادم اگر هر آدمی بخواهد به اینجا بیاید و درون این محیط زباله بریزد، دیگر طبیعت این زیبایی را ندارد. گیاهانش از بین می روند و محیطش یک محیط خاکی و زشت می شود. تا پایان طبیعت گردیمان بچه ها با ارادهی خودشان هر زباله ای که داشتند، خاک می کردند.

 

طبیعت طبیعت

 

گفت و گو درمورد طبیعت:

برای محدثه یک برگ که به قول خودش پشمالوبود؛ جالب بود و می گفت بین علف ها متفاوت بود.

برای انیس یک نوع علف که بویی شبیه بوی سیر داشت اما سیر نبود، جالب بود.

برای زهرا دفن کردن زباله ها جالب بود.

برای عاطفه یک سنگ قلبی شکل جالب بود.

برای فاطمه روییدن درخت کُنار در آن دشت جالب بود .

هانیه هم که نوشت دوست داشتم خودم و دوستانم روی این سنگ ها  نقاشی های زیبا می کشیدیم.

ام البنین هم که یک کوه برایش جالب بود و گفت و گویی بین خودش و کوه نوشت.

یکی از بچه ها این متن بسیار جالب و قشنگ: ” من یک سنگ دیدم و با خودم گفتم: آیا تا به حال کسی نقاشی این سنگ را در ذهن خود کشیده است؟” را نوشته بود.

 

طبیعت

 

خاطره نویسی:

چندتا از بچه ها خاطره ای که از سفر امروز برایشان به یادگار مانده بود را نوشتند. قبلا درمورد خاطره نویسی با آن ها صحبت کرده بودم و حالا به پیروی از آن مبحث، خاطره نویسی کردند. از اتفاقاتی که برای آن ها افتاده بود و کارهایی که انجام داده بودند، همینطور درمورد چیزهایی که برایشان جالب بوده و هر آنچه را که یاد گرفته بودند، نوشتند.

 

طبیعت طبیعت طبیعت