• طاهره صالحی
  • سرآسیاب

 

آشنایی و توضیح مفهوم “درخت زندگی”:

در تاریخ 1402/05/13 با بچه‌های سرآسیاب یک فعالیت جذاب و البته زمان‌بر به نام “درخت زندگی” انجام دادیم.

“درخت زندگی”، استعاره‌ای است که برای توضیح روابط بین اشیاء؛ اشخاص و… به کار می‌رود. گاهی برای شرح روابط بین ارگانیسم‌ها و اجزای بدن به کار می‌رود. گاهی برای نشان دادن نیا و نسب انسان‌ها به کار می‌رود.

گاهی این درخت، با اسم شجره‌نامه‌ی خانوادگی به کار می‌رود که نسبت افراد با همدیگر را نشان می‌دهد.

“درخت زندگی” مفهومی است که در علم، مذهب، فلسفه، اسطوره و دیگر زمینه‌ها استفاده شده‌است. در این زمینه‌ها “درخت زندگی” به شکل درختی پرشاخه نشان داده می‌شود که نشان‌دهنده‌ی این اندیشه است که تمام حیات بر روی زمین به هم مربوط است.

و یکی از اهداف من برای انجام این کار، این بود که بچه‌ها بیشتر فکر کنند و متوجه شوند که از چه‌ کسانی و چه ‌چیزهایی یاد می‌گیرند. رفتارها و کارهای آن‌ها تابع چه چیزی و چه کسی است؟!

ابتدا در تابلو برای بچه‌ها نوشتم و توضیح دادم که چه کاری باید انجام دهند و چیزی که ما می‌خواهیم درست کنیم؛ یک درخت می‌شود. درخت از ریشه، شاخه، برگ و میوه تشکیل می‌شود. اما “درخت زندگی” درختی که قرار است ما طراحی کنیم؛ باید غنچه یا شکوفه‌هایی که هنوز میوه نشده‌اند؛ داشته باشد.

اجزاء تشکیل دهنده‌ی درخت:

ریشه‌ها نماد: خانواده و افرادی هستند که بر روی زندگی و شخصیت ما تأثیر می‌گذارند.

ساقه و شاخه‌ها نماد: نشان دهنده‌ی زندگی اکنون ما است. شغل، محله، سازمان یا هر گروه و تشکلی که ما عضو آن هستیم.

برگ‌ها نماد: منابعِ اطلاعاتی ما هستند. منابعی مثل تلویزیون، روزنامه، کتاب و هر چیزی که اطلاعاتمان را از آن‌ها جمع آوری می‌کنیم.

غنچه‌ها نماد: نماینده‌ی آرزوها و خواسته‌های ما برای آینده‌مان هستند.

میوه‌ها نماد: موفقیت‌های ما هستند. همه‌ی کارهایی که انجام داده‌ایم و مثمرثمر بودند.

مثالی از تأثیر کلاس قصه‌خوانی و مربی آن(ریشه‌ی درخت):

وقتی نحوه‌ی انجام کار را برای آن‌ها توضیح می‌دادم، اسماء یکی از بچه‌های کلاس، تعریف کرد که من به خانه‌ی دایی‌ام رفتم. خانم همسایه‌شان خانه‌ی دایی‌ام بود و به من گفت: می‌شود همیشه اینجا بمانی؟ دلم می‌خواهد دخترم با شما دوست باشد و رفتارهای خوب را از شما یاد بگیرد.

اسماء در جواب گفت: من خودم ازشخص دیگری در حال یاد گرفتن هستم.

همسایه پرسید: چه کسی؟!

اسماء گفت: یک کلاس قصه داریم و مربی‌مان خانم صالحی است. من رفتارهایم را از ایشان و کتاب‌هایی که برایمان می‌خواند یاد می‌گیرم.

یکی از قشنگی‌های این کار این بود که بعضی از بچه‌ها من را جزء ریشه‌هایشان نوشتند.

 

درخت زندگیدرخت زندگی

بعضی از بچه‌ها وقتی ریشه‌های درخت را می‌کشیدند؛ با خودشان اسم فلان دوست‌شان را زمزمه می‌کردند و می‌گفتند که مثلاً فضولی من مقصرش فلانی است و من از او یاد گرفتم.

یکی گفت: من نماز خواندنم را از دوستم یاد گرفتم و او روی من تأثیر گذاشته و از ریشه‌های من است.

یکی دیگر از بچه‌ها ضربه‌ای محکم به پشت دوستش زد و گفت: شما از وقتی با فلانی رفیق شده‌ای اخلاقت تغییر کرده است و مشخص است بر روی شما تأثیر گذاشته و جزء ریشه‌هایت شده است.

انتخاب درست، زندگی درست:

بچه‌ها در طی مراحل انجام کارشان وقتی ریشه‌های “درخت زندگی” خود را نقاشی می‌کشیدند متوجه این بودند که مهم‌ترین قسمت در یک درخت ریشه است و اگر ریشه نباشد درختی وجود ندارد. ریشه برای بچه‌ها، خانواده هایشان هستند و آدم‌هایی که با آن‌ها در ارتباط هستند و روی شخصیت بچه‌ها تأثیر می‌گذارند. اگر ریشه‌هایشان خوب باشند یعنی آدم‌هایی که روی آن‌ها تأثیر می‌گذارند؛ شاخه، برگ و میوه‌های بهتری هم می‌دهند، یعنی بچه‌ها در زندگی‌شان موفق‌تر هستند.

بعضی از بچه‌ها وقتی برگ‌ها، ساقه‌ها و شاخه‌های درخت خود را می‌کشیدند؛ می‌گفتند: کاش می‌شد درخت ما  برگ‌ها و ساقه‌های بیشتری داشته باشد.

و من به آن‌ها می‌گفتم: همه‌ی شما الان قصه‌گوهای خیلی خوبی هستید و عضو کلاس قصه هستید. در هفته حداقل ۳ کتاب می‌خوانید و به این فکر کنید که در طول سال چقدر نسبت به بقیه‌ی دوستان‌تان که کلاس نمی‌آیند بیشتر کتاب خوانده‌اید و چیزهای بیشتری یادگرفته‌اید.

چندتا از بچه‌ها می‌گفتند ما آرزویی نداریم.

کسانی هم مانند زینب بودند که تمام رویای‌شان این است که یک نویسنده بشوند. زینب می‌گوید بیشتر می‌خواهم نویسنده‌ی کودک بشوم و کتاب‌هایی برای کودکان بنویسم.