- عارفه نادری
- روستای چنگلوا
قصهخوانی و ورود خلاقانهی مربی برای کنترل خشم در کودکان:
در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۱۵ با بچههای روستای چنگلوا کلاس داشتم. قصهی “داینای عصبانی” را برای آنها خواندم.
یخ شکن:
کلاس را با نام و یاد خدا شروع کردم. با بچهها سلام و احوالپرسی کردم. برای اینکه بچهها سرحال بشوند، با آنها بازی “بشین و پاشو” بهصورت معکوس برای یخ شکن انجام دادم.
دکمه مخفی یا دکمه توقف:
بچهها کمی شلوغ کرده بودند از موقعیت استفاده کردم و برای چند ثانیه از کلاس خارج شدم! سپس با حالت عصبانیت وارد کلاس شدم و حسابی اخم کرده بودم حتی صدایم را بالا بردم. کمی بعد ادای گشتن دنبال چیزی را درآوردم و به سمت چپ و راست بدنم نگاه میکردم. از بچهها پرسیدم: کسی دکمهی من را دیده است یا نه؟
همهی آنها با تعجب به هم نگاه میکردند و یکی از بچهها گفت: خانم دکمهی چی؟!
گفتم: دکمهی توقفم را نمیبینم. بعد از گذشتن زمان کمی به یک قسمت از بدنم دست زدم و گفتم: پیدایش کردم! کمی آنجا را فشار دادم و گفتم: آخییییش…
سپس به بچهها گفتم: چیه؟ چرا تعجب کردید؟ شما هم “دکمه توقف” دارید ولی مخفی است و کسی نمیتواند آن را ببیند مثل سطلتان که نامرئی است. (سطل نامرئی، سطلی است که درون آدمها است و مربوط به احساسات آنها است). هر شخصی در قسمتی از بدنش که فقط خودش میداند، این دکمه را دارد و میتواند وقتی عصبانی است یا کار نادرستی انجام میدهد آن را فشار بدهد و خاموشش کند.
کمی بعد بچهها یکییکی، نقاط مختلف بدنشان را به هم نشان میدادند و میگفتند: دکمهی من اینجا است.
جلد کتاب را به بچهها نشان دادم و از آنها خواستم حدس بزنند که داستان دربارهی چیست؟
پرسش و پاسخ درمورد قصه:
بچهها عنوان کتاب را خواندند و گفتند: دربارهی دایناسوری است که عصبانی است. نویسنده، تصویرگر و مترجم کتاب را به بچهها معرفی کردم و قصه را بلند خوانی کردم. در حین خواندن قصه، در بخشهایی که آواهای صوتی داشتند، از بچهها میخواستم خودشان را جای شخصیتها بگذارند و مثل او غرش کنند و عصبانی بشوند. بعد از اتمام قصه، از بچهها چند سؤال پرسیدم.
چه چیزهایی باعث عصبانیت آنا میشد؟
زهرا گفت: وقتی خواهر و برادرش جایزه میگرفتند.
شما تاحالا عصبانی شدهاید؟ از چه چیزهایی عصبانی شدهاید؟
نگار گفت: وقتی با برادرم دعوا میکنیم.
تا حالا مامان و بابا از دستتان عصبانی شدهاند؟ چرا؟
پویان گفت: وقتی همیشه سرگرم موبایل هستم، مامان و بابایم از دستم عصبانی میشوند.
امیرحسین گفت: وقتی صدای تلویزیون را بلند میکنم از من عصبانی میشوند.
وقتی عصبانی هستید چه شکلی میشوید؟ بهصورت عملی نشان دهید.
بچهها با اینکه خیلی از آنها خندهشان میگرفت، عصبانیت را با چهرهشان نشان میدادند.
راهکار مامان و بابای آنا برای کنترل عصبانیت او چه بود؟
نرگس گفت: از یک تا ده بشمارد.
ابوالفضل گفت: نفس عمیق بکشد.
با بچهها شمارش 1 تا 10 و همینطور معکوس آن را انجام دادیم؛ چند نفس عمیق کشیدیم و تمرین تنفس انجام دادیم.
راهکارهای کنترل خشم:
۱_تکمیل جمله من وقتی عصبانی میشوم که………………
از بچهها خواستم در یک برگه هر چیزی که باعث عصبانیتشان میشود را بنویسند. خودم هم شروع کردم به نوشتن که باعث ایجاد انگیزه برای آنها شود. در همین حین به بچهها از تجربیات خودم میگفتم که وقتهایی که خیلی عصبانی و ناراحتم، آنها را مینویسم و به این شکل خودم را تخلیه میکنم.
اهداف:
یادداشت روزانه یا نوشتن احساسات، میتواند تأثیر عمیقی بر روحیه بچهها داشته باشد. بهخصوص اگر آنها بتوانند بدون ترس از خواندن یادداشتهایشان توسط دیگران، این کار را انجام دهند.
2_ مچاله کردن کاغذ و پاره کردن آن:
از بچهها خواستم برگه هایی را که در آنها نوشتهاند، اول مچاله کنند؛ بعد باز کنند و دوباره هرطور که دوست دارند کاغذها را پاره کنند. سطل زباله را وسط گذاشتم و از آنها خواستم یکییکی بیایند و کاغذهایشان را در سطل بریزند.
اهداف:
مچاله کردن کاغذ صدای رضایت بخشی برای بچهها ایجاد میکند.
این بازیها به کودک این اطمینان را میدهد که شما برای آرام سازی او میتوانید اقدامات مؤثر و جذابی انجام دهید.
علاوه بر این هیجانات، کودک هنگام پاره کردن کاغذ و ریختن آن در سطل زباله، تخلیه شده و در دفعات بعدی قدرت بیشتری در کنترل خشم خود خواهد داشت.
3_ هل دادن دیوار:
از بچهها خواستم دیوار را هُل بدهند. ۳ بار و هر بار بهمدت ۱۰ ثانیه با هم این کار را انجام دادیم. به آنها گفتم: فکر کنید از دست این دیوار عصبانی هستید پس مثل یک آدم عصبانی آن را هُل بدهید. این یک راهکار برای فروکش کردن خشم و عصبانیت است.
4_ ترکاندن حباب:
برای بچهها حباب درست کردم. در ابتدا از آنها خواستم که هر چه حباب میبینند، بترکانند. بچهها خیلی با ذوق و شوق این کار را انجام دادند. بعد از چند دقیقه به بچهها گفتم حالا به مرحله دوم برویم. در این مرحله از شماها میخواهم من هر چقدر حباب درست کردم؛ تا جایی که میتوانید حبابها را نترکانید و کسی برنده است که هیچ حبابی را نترکاند. بعضی از بچهها نتوانستند مقاومت کنند و از همان اول شروع به ترکاندن حباب ها کردند. بعضی دیگر هم از وسط بازی طاقت نیاوردند و شروع به ترکاندن حباب ها کردند. در آخر تنها سه نفر از بچهها توانستند خوب مقاومت کنند.
اهداف بازی:
آزمایش مقاومت بچهها
خودکنترلی
بازی حلقه آتشین:
پسرها از همان اول کلاً اصرار داشتند که بروند فوتبال بازی کنند؛ میخواستم آنها را قانع کنم که هوا گرم است و نروند اما کوتاه نیامدند من هم مانع آنها نشدم.
با دخترهای بازی حلقهی آتشین را انجام دادیم. در این بازی بچهها با گرفتن دستهای همدیگر حلقه تشکیل میدهند. 2 یا 3 نفر درون حلقه به عنوان گرگ قرار میگیرند. یک نفر هم به عنوان اُستای بازی انتخاب میشود و بیرون از بازی قرار میگیرد.
با شمارش اُستا، بازی شروع میشود. در این حین گرگها باید از میان دستهای بچهها عبور کنند و هربار که اُستای بازی گفت: “استپ”! بچههایی که حلقه تشکیل دادهاند باید سریع بنشینند و گرگهای درون حلقه را گیر بیندازند.
اگر گرگی درون حلقه مانده باشد، او از بازی حذف میشود و گرگی که بیرون از حلقه مانده باشد، در بازی میماند.
به همراه دخترها این بازی را انجام دادیم و به نوبت 2 نفر 2 نفر بچهها گرگ میشدند.
اهداف:
افزایش سرعت عمل و چابکی،
مشارکت و کار گروهی،
هماهنگی میان بچهها
در پایان از بچهها خداحافظی کردم و کلاس به پایان رسید.
ثبت ديدگاه