• سیمین برشهر
  • مدرسه پسرانه توحید و مدرسه دخترانه ام‌البنین

 

جرقه‌ی نمایشگاه با هفته‌ی کتابخوانی:

مدرسه‌ی توحید(پسرانه) و ام‌البنین(دخترانه) در واقع یک مدرسه با دو شیفت مخالف هستند. برای هفته‌ی کتاب و کتابخوانی در این مدارس برنامه‌های متنوعی داشتم. وقتی برای اولین بار خودم را در مدرسه‌ی توحید و ام‌البنین معرفی کردم، بچه‌ها ذوق زیادی داشتند که به‌نظر خودم هیچوقت کسی از آن‌ها استقبال نکرده بود.

برای همین دوست‌داشتم بچه‌ها را خوشحال کنم و همینطور استعدادیابی کنم و بدانند که خیلی بااستعداد هستند. از نظر من همه‌ی بچه‌ها هنرمندان و خلاقان آینده هستند. از فرصت هفته‌ی کتابخوانی استفاده کردم و برای قصه‌گویی، نمایش خلاقانه، شعرخوانی، کاردستی و نقاشی با بچه‌ها صحبت کردم و از آن‌ها خواستم هنرخودشان را به اشتراک بگذارند.

استقبال و اطلاع‌رسانی از برگزاری نمایشگاه:

بچه‌ها استقبال کردند و وقتی این ایده را به مدیر مدرسه دادم، ایشان هم علاقمندی خود را بیان کرد و از این کار استقبال کرد.

مدیر مدرسه من را در گروه‌های مدرسه عضو کردند و با هماهنگی من، به معلم‌ها و والدین اطلاعیه داد. این اطلاعیه در خصوص:

  • ایجاد خلاقیت
  • یک نوع استعدادیابی در بچه‌ها
  • برانگیخته شدن حس کنجکاوی بچه‌ها
  • رشد حس مسؤلیت‌پذیری بچه‌ها
  • یک مدل رقابت سالم برای بهتر بودن بچه ها
  • بارش مغزی ایده‌های متفاوت و جذاب توسط بچه‌ها برای ساختن کاردستی با وسایل دور ریختنی بود.

همکاری در آماده سازی مکان نمایشگاه:

ساعت ۱۰ صبح دوشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۲۲ به مدرسه‌ی توحید رفتم و کلاس بالا را تمیز کردم. بعد از آب‌پاشی و تمیز کاری کلاس، میزها را با کمک معاون آموزشی آقای باختر به کلاس آوردیم و لامپ کلاس را برایم نصب کردند. میزها اوضاع خوبی نداشتند برای همین پدر یکی از دخترها‌ی پایه‌ی ششم مدرسه‌ی ام‌البنین رنگ‌کار بود و به کمک پدرش میزها را رنگ زدیم.

کف اتاق نیاز به فرش داشت. با کمک دخترها که حدود ۱۵ نفر می‌شدند؛ فرش‌ها را از ۳ طبقه بالا آوردیم و پهن کردیم. کاردستی‌ها را روی میز کنار هم چیدم و نقاشی‌ها را در بُرد کلاس زدم و درنهایت کلاس را با سلیقه‌ی خودم درست کردم. در پایان قفلی که توسط حاج آقا “آذری‌نژاد” برای مدرسه خریداری شده بود را معاون آموزشی مدرسه نصب کرد.

قفسه‌های کتاب را روز سه‌شنبه صبح مدیر مدرسه‌ی توحید و معاون پرورشی و آموزشی از طبقه‌ی همکف به طبقه‌ی سوم آوردند و همینطور در طول انجام کارها هرچیزی که نیاز داشتم؛ فراهم می‌کردند و در این مسیر پابه‌پای من آمدند.

آماده سازی بچه‌ها توسط مربی قصه‌خوان:

زنگ‌های تفریح و حتی روزهایی که در مدرسه کلاس نداشتم، بچه‌ها را در مدرسه جمع می‌کردم و با آن‌ها تمرین می‌کردم. آن‌ها را به چند گروه تقسیم کردم.

با یکی از گروه‌ها نمایش خلاق کار کردم.

یکی دیگر متن مجری‌گری را آماده کردیم.

با دیگری مقاله انتخاب کردیم.

برای گروه دیگر قسمتی از شاهنامه را انتخاب کردیم.

به بچه‌ها در نویسندگی و نوشتن مطالب مورد نظرمان نظر می‌دادم.

در درست کردن نقاب‌های شخصیت‌ها کمک کردم.

در ایده‌های خلاقانه‌ی بچه‌ها برای نقاشی نظارت می‌کردم.

بعد از چندین بار تمرین و تکرار، نتیجه‌ی کار چیزی شد که دوست‌داشتم.

میهمانان و بازدید از نمایشگاه:

نمایشگاه و بازدید از آن در در مدرسه‌ی توحید روز سه‌شنبه مورخ ۱۴۰۲/۰۸/۲۳ در حضور حاج آقا “آذری‌نژاد” و بقیه‌ی همکاران به نحو احسن اجرا شد که این رضایت نتیجه‌ی تلاش و صبر زیاد بود.

 

 

روز چهارشنبه در مدرسه‌ی دخترانه ام‌البنین مورخ ۱۴۰۲/۰۸/۲۴ در وحله‌ی اول، همه‌ی همکاران محترم را برای بازدید از نمایشگاه به کلاس موردنظر در طبقه‌ی سوم بردم.

در وحله‌ی دوم، هر پایه را جداگانه به نمایشگاه بردم. همه‌ی بچه‎‌ها به‌شدت کنجکاو شدند و دوست‌داشتن هنر و خلاقیتشان را در این نمایشگاه به اشتراک بگذارند.

 

نمایشگاه نمایشگاه

 

اهداف برگزاری نمایشگاه:

کاشتن بذر امید در دل بچه‌ها

کنجکاوی

تقویت حس رقابت سالم

بالا بردن اعتماد به نفس

شناخت بچه‌ها

اعتماد سازی و ارتباط گیری (از مهمترین اولویت‌های کاری برای من است.)

و درنهایت حمایت از هنرمندان کوچک و خلاق آینده