- عارفه نادری
- دهدشت (مدرسه حضرت لیلا)
ورود خلاقانه مرتبط با موضوع خجالت کشیدن:
در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۷ با بچههای مدرسه لیلا کلاس داشتم. اول از همه با بچه ها سلام و احوال پرسی کردیم. تعدادی دانش آموز جدید داشتیم. از آنها خواستم خودشان را معرفی کنند و دوتا از چیزهایی که خیلی دوست دارند را با ما به اشتراک بگذارند. در همین حین متأسفانه برق رفت و چون برق رفته بود به بچهها گفتم به حیاط بروند و به شکل نیم دایره بشینند.
وقتی همه نشستند از لای در ورودی دزدکی نگاهشان میکردم. بچهها در ابتدا متوجه نمیشدند اما بعد کم کم متوجه حضورم شدند. چند ثانیهای یکبار سرم را بیرون میبردم و دزدکی بچهها را میدیدم.
فاطیما گفت: خانم چرا ما را دزدکی نگاه میکنی؟
طهورا گفت: بچهها! خانم به ما نگاه میکند!
یاسمین گفت: خانم! مگر از چیزی میترسی؟
شینا گفت: فکر کنم خانم خجالت کشیده است.
بعد از شنیدن حرفهای بچهها پیش آنها رفتم ولی صورتم را با کتابی که در دست داشتم؛ پنهان میکردم. پشتم را به بچهها میکردم و بلند بلند میگفتم: من میتوانم! من میتوانم! من میتوانم! من خجالت نمیکشم. بعد سه بار نفس عمیق کشیدم و رو به بچهها دوباره سلام و احوال پرسی کردم.
گفتگو درمورد کتاب قصه:
این کارها را برای مقدمهی قصه خوانی انجام دادم چرا که میخواستم قصهی “داینای خجالتی” را برای بچهها بخوانم. جلد کتاب را به بچهها نشان دادم و از آنها خواستم حدس بزنند که موضوع کتاب چیست؟
یسنا گفت: یک زرافه که پشت درختها است.
یاسمین گفت: این دایناسور است.
دیانا گفت: قایمموشک بازی میکند.
فاطیما گفت: این دایناسور است که خجالت کشیده است و رفت پشت درختها قایم شده است.
بعد عنوان کتاب را برایشان خواندم و نویسنده، تصویرگر و مترجم را برای آنها معرفی کردم و شروع به بلند خوانی قصه کردم.
بعد از اتمام بلندخوانی، از بچهها پرسیدم مشکل کتی چه بود؟
شینا گفت: کتی خجالتی بود.
طهورا گفت: همش خجالت میکشید.
پرسیدم: کتی چه موقع خجالت میکشید؟
یاسمین گفت: موقع رقص!
درسا گفت: وقتی غریبه میدید.
دیانا گفت: وقتی به تولد میرفت.
پرسیدم: پدر و مادر کتی چه راهکارهایی به او پیشنهاد دادند تا دیگر خجالت نکشد؟
یسنا گفت: به بقیه کمک کند.
طهورا گفت: وقتی کسی را میبیند؛ سلام کند و خودش را معرفی کند.
شینا گفت: وقتی میرقصد به خودش بگوید حتما خوب میرقصم که همه به من نگاه میکنند.
تجربههای کودکان در زندگی واقعی:
از بچهها پرسیدم: شما تا به حال خجالت کشیدهاید؟ چه زمانی بوده است و از چه چیزی خجالت کشیدهاید؟
یسنا گفت: وقتی در جایی کسی را نمیشناسم.
طهورا گفت: وقتی میهمان به خونهی ما میآید.
درسا گفت: وقتی اول مهر معلم جدیدم را نمیشناسم.
شینا گفت: وقتی به تولد میروم و میخواهم جلو بروم و به کسی که تولدش است، تبریک بگویم.
فاطیما گفت: اولین جلسهی کلاس!
یاسمین گفت: وقتی میهمان میآید.
سپس به بچهها گفتم: من هم بعضی وقتها خجالت میکشم مثل چند دقیقه پیش که یواشکی از لای در به شماها نگاه میکردم، چون چند دانش آموز جدید داشتیم و من کمی خجالت میکشیدم که جلو بیایم و سلام کنم.
از بچهها پرسیدم وقتی خجالت میکشید صورت و بدنتان چه حالتی میشود؟ من خودم عرق میکنم.
دیانا گفت: گرمم میشود.
شینا گفت: صورتم سرخ میشود.
درسا گفت: قلبم تند تند میزند.
یاسمین گفت: دستهایم میلرزد.
گفتم: خب! به نظرتان چکار کنیم که خجالتمان کم بشود؟
طهورا گفت: سلام کنیم.
دیانا گفت: به بقیه کمک کنیم.
گفتم: بچهها من هم بعضی وقتها خجالت میکشم. مثلاً در خانه، مواقعی که برایمان میهمان میآید، میروم در اتاقم و در را میبندم. اما بچهها، من تا ابد نمیتوانم در اتاق بمانم. برای همین، اول سه بار نفس عمیق میکشم و با خودم میگویم من میتوانم! من خجالت نمیکشم! من میتوانم! من خجالت نمیکشم! و بعد در را باز میکنم و با لبخند به همه سلام میکنم.
2 راهکار برای حل مسئله:
در راستای ایجاد ارتباط اجتماعی کودکان با دیگران و محیط بیرون از خانه فعالیتهایی را در نظر گرفتم و با بچهها آنها را انجام دادیم.
فعالیت اول کاردستی میکروفون:
وسایل لازم:
رول دستمال کاغذی
مقوا
قیچی
چسب مایع و نواری
توپ کوچک
ورق آلومینیومی
وقتی به بچهها گفتم قرار است با این وسایل میکروفون درست کنیم؛ بچه ها خیلی سریع تشخیص دادند که توپ برای سَر میکروفون است. سپس مرحلهبهمرحله برای آنها توضیح دادم که چطور میتوانند میکروفون را درست کنند. بچه ها این کاردستی را به صورت گروهی انجام دادند و هر گروه یک میکروفون درست کردند.
مراحل ساخت میکروفون:
ابتدا با مقوا یک استوانه درست میکنیم و لبهها را به هم میچسبانیم. سپس در یک سر استوانه با قیچی چند برش ایجاد میکنیم. دور توپ پلاستیکی را با کاغذ آلومینیومی می پیچانیم سپس به سر استوانه ( آن سری که تعدادی برش دادیم) با چسب مایع میچسبانیم. با مقداری کاغذ آلومینیومی رشتهای به شکل سیم در میآوریم و به سر دیگر(داخل) استوانه که خالی است با چسب نواری میچسبانیم.
اهداف:
افزایش مهارتهای حرکتی ارتباطی
افزایش خلاقیت کودک
افزایش ارتباط میان دستها و چشمها
افزایش حافظه
فرصت اجتماعی بودن را به کودک میدهد (گروهی کار کردن)
فعالیت دوم مصاحبهی تلویزیونی:
در این فعالیت بچهها دو به دو با هم گفتگو یا مصاحبه میکردند. هر شخصی، هر سؤالی که دوست داشت از دوستانش میپرسید.
اهداف مصاحبه کردن:
افزایش اعتماد به نفس
افزایش مهارتهای ارتباطی
یادگیری آداب معاشرت
تقویت روحیهی پرسشگری
و در نهایت با خداحافظی از بچهها کلاس را به پایان رساندم.
ثبت ديدگاه